عشق بین مرینت و ادرین17

حرفی ندارم برو داستانو بخون😉

ادرین: از پله ها اومدم پایین یهو دیدم ادرینا با عصبانیت تموم جلوم وایساد ادرینا: چیکار میکردی بیا بریم خسته شدم😡 ادرین: زیرلب گفتم خداروشکر کاری باهام نداشت😯 ادرینا: به موقعش به خدمت میرسم😐 مرینت: بعد اینکه ادرین رفت بلند شدم یه زنگ زدم به الیا ببینم چیکار میکنه🙂😊 +سلام الیا خوبی کجایی وقت داری حرف بزنیم؟🤔~سلام مرینت خوبم تو خوبی اومدی خونه؟اره وقتم ازاده😊 چیکار میکنی بهتری..؟+من خوبم متاسفانه فعلا تا اینکه خوب خوب شم نمیتونم برم بیرون🙁.. اها ام میگم الیا اگر دوست داری میای خونمون من حوصلم سر رفته😁...~اما باید استراحت کنی ولی مگه میشه تو چیزی ازم بخوای و من بگم ن😜+هورا🤩 پس میبینمت فعلا...👋🏻~فعلا...👋🏻 مارسل: من میرم بالا یه سر به مرینت بزنم... مرینت: تق تق بیا.. اه مارسل توعی بیا بشین.☺️ مارسل: مرینت تو باید استراحت کنی چرا وایسادی😥 +مارسل من حالم خوبه باور کن 🙂 مارسل: هرجور راحتی اما به خودت زیاد فشار نیار تو هنوز کاملا خوب نشدی..+گونشو بوسیدم... مرسی که فکرمی داداشی باشه 😉 ماریا کجاست🤨 مارسل: ماریا پایینه داره تلویزیون میبینه خب من میرم توهم استراحت کن..+اه مارسل یادم رفت بگم الیا داره میاد اینجا اومد بگو بیاد بالا مرسی😄 مارسل: باشه...

از زبان ادرین: رفتم خونه سلام مامان🙂 بابا کجاست...«بچه ها از این به بعد واسه گابریل مینویسم گا و امیلی مینویسم امی» امی: سلام ادرین☺️مرینت چطوره اومدخونه🤔 پدرت توی اتاق کارشه.. ادرین: اره مامان من خیلی خستم میرم یکم استراحت کنم 😣 ادرینا: سلام مامان عصرتون بخیر 🙂.. رفتم نشستم پیش مامان... میخواستم بهش بگم بهش مارسل وارد ر.. ا.. ب.. ط.. ه.. شدم نمیدونم چجوری بگم... اممم خب ام امی: ادرینا چیشده؟ نکنه اتفاق بدی افتاده ادرینم حال خوب نبود چی شده😥 ادرینا: ن ن ن نه چیزی نشده فقط میخواستم بگم که من من مارسلو دوس دارن همین... امی: خب همون اولش میگفتی بهش چیزیم گفتی؟.. ادرینا: درواقع اونگفت که منو دوست داره😄 ام: خیلیم خوب خانواده ماراتان دوتا بچه هامو برد😂😄 ادرینا: 😅من میرم پیش ادرین... یه سینی ماکارون و کروسان و دوتا فنجون قهوه بردم بالا تو اتاق ادرین... ادرین.: وای چقدر خستممم پلگ: وای کممبر عزیززززم من اومدم قربونت برم🤩😘😘😍😍 ادرین: پلگ از دست تو😂😂😂😂.. رفتم یه دوش گرفتم و نشستم روی مبل دستمو کشیدم توی موهام که تق تق تق.... بیا تو... ادرینا: سلام دوباره من اومدم 😁... ادرین: خوش اومدی عه ماکارون اوردی😍😁 ادرینا: بیا باهم بخوریم... ویکم صحبت کنیم🙂

مرینت: صدای زنگ در اومد حدس زدم الیا باشه🙂... الیا: رسیدم درو زدم یکی از خدمت کارا👩🏻‍💼 در رو باز کرد رفتم داخل سلام عصر بخیر☺️اومدم مرینتو ببینم...همه: سلام خوش اومدی😊... مارسل: خوش اومدی😄 مرینت بالاس گفت بری اونجا.. الیا: رفتم بالا دیدم مرینت نشسته جلو اینه داری موهاشو میبافه😍...+اه الیا اومدی بیا بشین🤩😄.. الیا: بیا بغلم دختر «عکس صفحه» خیلی دلم برات تنگ شده بود خوبه که دوباره سالمی... ماریا: یکم خوراکی بردم بالا.. تق تق..+بیاتو.. ماریا: بیاید یکم خوراکی براتون اوردم بخورید😋 +مرسی ماریا... ماریا: من پایینم چیزی خواستید صدام کنید..+خب الیا چخبرا... الیا: هیچی خبری نیست روابط تو و ادرین چطوره😈..+ای شیطون پس بگو چرا قیافتو اینجوری کردی..خب ام همه چیز خوبه پسر خوبیه انگار نیمه ای از منه♥🤩 الیا: اووووو خانومو باش خب امیدوارم که خوش بخت بشید😄♥ اگر بدونی موقعی که حالت بدشده بود ادرین چقدر حالش بد بود😣خدا اونروزو دیگه هیچ وقت نیاره+هی چی بگم خدا لعنت کنه کسی که منو اینجوری کرد😔... الیا: هی دختر مگه تو چته تازه همه چیز به مرور زمان یادت میاد.. ☺️🙂«2ساعت بعد» الیا: مرینت من دیگه باید برم+خیلی خوشحال شدم😊 دیدمت.. باهم رفتیم پایین⤵️💫 و الیا رو بدرقه کردم الیا رسیدی بهم زنگ بزن... الیا: باشه حتما ♥مواظب خودت باش خدانگهدار👋🏻...+خداحافظ🙋🏻‍♀️.. کاترین: شام حاضره👩‍🍳...«کاترین خدمت کاره» اسلی: مرینت مارسل رو صدا کن بیاد شام بخوره...+الان بهش میگم بیاد... تق تق مارسل بیا شام بخور... مارسل: الان میام...+پایین منتظریم بدو... تیکی: مرینت خوشحالم که حالت خوبه... فقط یه چیزی من خیلی گرسنمه... +اینم یه ماکارون خوشمزه من میرم پایین...+مارسل اومد شام خوردیم و رفتم بالا و الیا زنگ زد 📲گفت رسیده رفتم یکم توی بالکن🚶‍♀️ اتاقم تا یکم هوا بخورم و بعد اومدم داخل و لباس خوابمو پوشیدم و روی تختم خوابیدم😴🛌

از دید ادرین: داشتیم با ادرینا صحبت میکردیم😊امی: ادرین ادرینا بیدا شام حاضره👩‍🍳ـخب ادرینا بیا بریم شام بخوریم😋 ادرینا:بریم من خیلی گرسنمه..._ رفتیم پایین سرمیز نشستیم و غذا خوردیم 😋بعدش رفتیم توی اتاقامون حوصلم سر رفته بود و از اونجایی که ادرینا هویتم رو میدونست رفتم توی اتاقش... ادرینا:هیی چیزی به اسم در زدن به تو یاد ندادن😒☹️؟_شرمنده من 😑حوصلم سر رفته میای بریم بیرون.؟🤔 ادرینا:این موقع شب؟«ساعت۱۱شبه»_به صورت کت نوار؟ بریم برج ایفل🗼ادرینا:خب منکه معجزگر ندارم..._پلگ.... تبدیل به کت نوار شدم بیا بغلم 🙂 ادرینا: بذار کفشمو بپوشم... لباس ادرینا یه تاپ قرمز با یه شلوار لی ابی و یه کفش اسپورت مشکی...ادرینا:بریم.._ بغلش کردم و از توی بالکن پریدم بیرون یوهووو☺️ادرینا:یوهو چقدر کیف میده🙂😄_خب مادمازل ادرینا تشریف بیار پایین...ادرینا:ممنون داداش جونم😍🙂_بیا بشینیم اینجا...نشستیم لبه برج...ادرینا:وای ماه چقدر قشنگه🌃🌕😍 _اره همیشه با مرینت بعد ماموریت میومدیم اینجا البته بعضی وقتا چون اون از من زیادخوشش نمیومد و هویتمو هم نمیدونست😂منم خیلی میرفتم رو اعصابش حتی نزدیک بود یه بار بخاطر جوکام گیر بیوفتیم اما بلاخره همه چیز تموم شد😂😄🙁ادرینا:میدونم چقدر ع..ا..ش..ق..ش..ی و مطمعنم اونم تورو خیلی دوس داره هیچ چیزی نمیتونه مانع عشقتون بشه💟🙂 بوووووومممم🌪🌫💥_یکی شرور شده باید ببرمت خونه زود باش...ادرینا:وای صدای چی بود..رفتم بغل ادرین و اون منو با تموم سرعت برد خونه بغلش کردم💋 خوش گذشت بهتره بری به ماموریتت برسی داداشی فقط زنده برگرد هنوز لازمت داریم😂😂 _نمکدون😂من رفتم...

+از خواب پریدم این صدای چی بود... 😨 دویدم توی حال دیدم همه اومدن بیرون🙁 مارسل: این صدای چی بود 😥 ماریا: جک بدو بیا پایین جکککک😨😨😨😥😥جک: اومد این چه صدای بود... اسلی: همینجا بمونید...گیلبرت: حق با مادرتونه...+من باید برم کمک ادرین نمیتونم اینجا وایسم قطعا تا الان ادرین هم اومده تیکی خال ها روشن... مارسل: من اجازه نمیدم تنهایی بری تو هنوز حالت خوب نیست... +از توی یویوم معجزگر گرگ رو دادم به مارسل، مارسل این معجزگر گرگه که بهت قدرت ایست زمان رو میده... مارسل: ممنون مرینت دست بند رو کردم دستم که یه چیز کوچولو اومد بیرون مثل تیکی بود اما شبیه گرگ بود و خاکستری بود... سلام اسم من ولف هست بهت قدرت ایست زمان رو میدم واسه تبدیل شدن بگو ولف زمان رو نگهدار... ولف زمان رو نگهدار.. ماریا: پس من چی 😑+الان زمانش نیست🙂 به موقع به توهم میدم فعلا اسلی: مرینت مارسل مراقب خودتون باشید🙁 مرینت و مارسل: چشم🙂+ امم اسمت چیه..؟ مارسل: اممم بوی تایم..+خیلخب بوی تایم توی چوب دستیت میتونی راهنمای کاربر رو بخونی فقط کلمه ای که قدرتت فعال میشه رو نگو🙂 بوی تایم: باشه.._سلام مای لیدی😍🙂...+سلام پیشی این امکان نداره یه شرور اما اما مممن معجزگره پروانه دستمه😥 بوی تایم:سلام کت نوار من بوی تایمم مارسل...و یه چشمک زدم.._خوب شد اومدی بریم حسابشو برسیم😏«شرور همون هوای طوفانیه که با یه معجزگر دیگه شرور شده...»+این هوای طوفانیه شرط میبندم اکوما توی چترشه... هوای طوفانی:هی ببینم کفشدوزک با گربش و یکی دیگه از نوچه هاش اومدن منو شکست بدن 😏ههه توی خواب ببینین صاعقهههه 😒_هی بستنی یخی بازم که توعی ما یه تیمیم کسی نوچه کسی نیست احمق...+هی پسرا الان حسابشو میرسیم...لاکی چارمم💟الان من با این یویو چیکار کنم خودم یکی بهترشو دارم که🙁 یویومو انداختم دور پای هوای طوفانی یویومو با یخ یکسان کرد نههه😥 +فهمیدم بوی تایم نوبت توعه 🙂بوی تایم استپ تایم..مرینت و ادرین رو ازاد کردم...+خودشه کت نوبت توعه_به روی چشم کتاکلیزمفهم+چترش نابود شد☂️ یه پر قو🦢 بوی تایم: الان چجوری اکومارو میگیری؟ ☹️+شاید اون یویوم خراب شده باشه اما این یکیو دارم🪀 میراکلس لیدی باگ... 😍یویو عزیزم گرفتمت خدافظ پرکوچولو بوی تایم: این خیلی شگفت انگیزه😊🤩 +_😂😂😂_لیدی هم توی روز اولش همینو گفت البته روز دوم بود که منو شیفته خودش کرد 😍😂+هااااوووو اره راست میگه من خوابم میاد☺️😌+_~بزن قدش🤛🏻🤜🏻👊🏻 +شب بخیر کتی..._شب بخیر بانو شب بخیر مارسل🌃 بوی: شب خوش🌃

خب خب تموم شد نظر بدید خیلی ازتون عصبانیم چرا نظر نمیدید تست رو انجام میدید ولی نظر نمیدید 😑 اینم گذاشتم ولی اگر نظر ندید نمیذارم دیگه بابا این قلبو قرمزش کن یه کامنت بنویس مگه چقدر طول میکشه همش خیلی بشه پنج دقیقه😒ولی بازم دوستون دارم بازم میگم نظر بدید کامنت بذارید لایک کنید مرسی💋💟اها راستی میخوام یه داستان دیگه هم بنویسم و اونو از توی عید شروع میکنم💋خب برید بعدی چالش دارییییم😍🤩