
بزنید بریم برای پارت چهاردهم 👇👇
نادیا شاماک: تعجب نکنید این فقط اخباره....ما اینجا هستیم تا در مراسم به خاک سپاری جانا راسی......( من اسم واقعی مادر لایلا رو نمیدونم برای همین اسمش رو تو داستان گذاشتم جانا و اینکه اون یکی از اعضای مجلس بوده اینو خودش تو یکی از قسمت های انیمیشن میراکلس به لایلا گفت 《 امروز تو جلسه با مجلس بحثش رو وسط میکشم ....این موضوع شرور شدنا دیگه داره زیادی جدی میشه 》) یکی از اعضای مجلس که در اثر سقوط تلکابین جانش رو از دست داد ......ما به دلیل قطع بودن ارتباطات تا چند ساعت بعد از رخ دادن حادثه ازش بی اطلاع بودیم ....میشنویم از شهردار بورژوا راجب این اتفاق......
شهردار بورژوا که سعی داره زیر حجوم مردم و دوربین ها و میکرفون هاشون خونسردی و ثبات خودش رو حفظ کنه میگه: من به خانواده محترم راسی مخصوصا لایلا راسی که مادرش رو از دست داده تسلیت عرض میکنم و به مردم اطمینان میدم که دیگه هرگز چنین اتفاقی رخ نمیده و من تمام تلاشم رو میکنم تا در هیچ کدام از نقاط پاریس با قطع شدن وای فای یا آنتن مواجه نشیم تا چنین حادثه ای دیگه رخ نده......
گوشه ای دیگه از این مراسم بزرگ آدرین در کنار جمعیت ایستاده و با نینو صحبت میکنه ...... نینو: اه...این پنجمین باریه که یه نفر بهم تنه میزنه.....چرا اینقدر جمعیت اینجاست اصلا فکرم نمی کردم که لایلا این همه فامیل و آشنا داشته باشه ..... آدرین : مگه نمیدونی ؟؟.... نینو: چی رو ؟؟.. آدرین: اینکه مادر لایلا یکی از اعضای مجلس بوده ...به خاطر همینه که این همه آدم اینجاست.... نینو : که اینطور ....نه نمیدونستم .... مرینت : همش تقصیر منه ....اگه من اونقدر تو بحث با الیا و لوکا و زویی ونینو ....درباره ترکیب جدیدی که ساخته بودم غرق نمیشدم میتونستم زود تر راجب از کار افتادن تلکابین بفهمم و برم اونجا تا از بروز این حادثه جلو گیری کنم ....همش تقصیر منه .......اصلا استاد فو نباید به من اعتماد میکرد 😢😢..... با فرو رفتن چیزی تو پهلوم به خودم اومدم.....بله درسته ....اون آرنج الیا بود .... الیا: کجایی دختر ....نوبت ماست که بریم و تسلیت بگیم .... مرینت : همینجام ....و با الیا شروع کردیم به راه رفتن تا به لایلا که کنار یه زن با موهای قهوه ای و چشم های سبز که خیلی شبیه خودش بود برسیم .... الیا.... الیا: بله ....مرینت مرینت : من باید تو شکل لیدی باگ بیامو به لایلا تسلیت بگم و به مردم اطمینان بدم که دیگه این اتفاق تکرار نمیشه ......چون ....همه اینا تقصیر منه .....
الیا : معلوم هست چی میگی ؟؟... این اتفاق تصیر تو یا هیچ کس دیگه نیست و فقط تقصیر وایلد تایگره که برق اونجا رو قطع کرده تا تلکابین حرکت نکنه و باعث قطع شدن وای فای اون منطقه شده .....تازه بهتره فعلا تو شکل لیدی باگ ظاهر نشی چون مثل اینکه خانواده راسی ازت زیاد دل خوشی ندارن ....و به لایلا اشاره کردم که خودش رو بزور تو بغل آدرین انداخته بود و با گریه و ناراحتی زیاد تنفرشو نسبت به لیدی باگ ابراز می کرد.... آدرین: خیلی دلم میخواد لایلا رو از خودم جدا کنم ...مخصوصا با حرفایی که راجب لیدی باگ میزنه اما اون داغ دیده است و باید بزارم خودشو خالی کنه.....بنا براین اجازه میدم به حرف زدنش ادامه بده.... لایلا : از لیدی باگ متنفرم ....اون فقط یه آدم دروغگو که به مردم میگه ازشون محافظت میکنه ...اما این کارو نمیکنه....برای همینه که الان مادرم اینجا نیست ....
الیا : چند دقیقه ای بود که رسیده بودیم کنار لایلا و یه خانم که پیشش بود تا بهشون تسلیت بگیم اما انگار لایلا نمی خواست آدرین رو ول کنه و همینطور به حرف های بدش راجب لیدی باگ ادامه میداد ....و من میدیدم که مرینت با هر حرف لایلا چقدر عذاب وجدانش بیشتر میشه و خورد میشه ....اما نمیتونستم کاری بکنم .... تا بالاخره اون خانم لایلا رو از آدرین جدا کرد ..... هانا ( خاله لایلا که موهای قهوه ای شکلاتی روشن و چشم های سبز درشت داره و یه کت و دامن مشکی با کلاه تور دار مشکی پوشیده ) : لایلا عزیزم ....لطفا اجازه بده بقیه هم بیان جلو و باهات ابراز هم دردی کنن.... لایلا انگار از اینکه خالش اونو از آدرین جداکرده زیاد راضی نیست اما با این حال به گفتن باشه خاله ...اکتفا میکنه ..... مرینت : جلو رفتم و سعی کردم با وجود بغضی که تو گلوم بود بدون ضعف حرف بزنم : لایلا....به خاطر مرگ مادرت واقعا متاسفم .... لایلا : بدون توجه به این که اونجا پر ادمه صورتمو از مرینت برگردوندن و گفتم : نیازی به تاسف تو ندارم .... الیا : ام...لایلا....منم به خاطر مرگ مادرت متاسفم.... لایلا : بر عکس مرینت الیا رو خیلی خوب تحویل گرفتم و باهاش خیلی گرم و صمیمی حرف زدم ..... الیا : چرا لایلا اینقدر با مرینت بد حرف زد؟؟!!!!...خب میزارمش به حساب اینکه اون الان ناراحت و عصبیه .....
آدرین : به محض اینکه لایلا ولم کرد با تمام توان از اونجا دور شدم و حتی اجازه ندادم و نینو هم تسلیت بگه و اونو هم دنبال خودم کشیدم .... نینو: چقد تند راه میری...نفسم دیگه بالا نمیاد .... آدرین : متاسفم ....نمیتونستم اون محیط رو تحمل کنم باید میومدم یه جای خلوت تر .... نینو: اشکالی نداره..... راستی تو شنیدی که میگن قراره لایلا با خالش بره مالزی..... آدرین : جدی میگی ؟؟!!!.... نینو: آره قبل از اینکه منو از اون جا بیاری بیرون شنیدم که خالش داشت با یه نفر حرف میزد میگفت بلیت خودش و لایلا رو برای رفتن به مالزی آماده کنه ..... آدرین : امیدوارم لایلا بتونه با مرگ مادرش کنار بیاد ..... .......................................... گابریل : چرا این کارو کردی ؟؟؟؟؟؟؟😠😠😠 ناتالی: کار تو باعث مرگ یه نفر شده ....یه انسان .....😡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مامان لایلا رو میگم
اسم مامانش کلارا فامیلش کانتارد
من نمیدونستم
ممنون که بهم گفتی 🙏❤
خواهش میکنم
درموردش تئوری هست....
تقریبا راجب هرچیزی تو میراکلس تئوری هست 😲
بلی