سلام خدمت همه
بلند شدم رفتم پارک ادرین نشسته بود روی نیمکت نشستم کنارش گفت چه عجب میدونی صبح چقدر منتظرت بودم گفتم ببخشید فکر کردم پدرو مادرت نمیخوان منو ببین من مقصر اون اتفاق بودم آروم اومد سمتم بغلم کرد گفت اونا همچین فکری درباره تو نمیکنن باور کن گفتم خیل خب پاشو بریم دیر شد راه افتادیم به سمت سازمان
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
وای عالی یود دختر حتما ادامه بده حرف نداری😍😍😍
خیلی عاشقانه بودد
عالی بود ✨❤️
خیلی خیلی دایتانت عالی بود من به کاربرای تستچی افتخار میکنم . و اگر ممکنه به داستان منم سر بزنید ایشالا امرو اگه تونستم پارت بعدی و مینویسم 🙂👱🏻♀️👩🎤
داستانت خیلی قشنگ بود حیف که خیلی زود تموم شد🥺
دیگه هر شروعی پایانی داره
توروخدا نگو که اونم درمورد عشقه؟
منظورم اینه که داستانت قبلیت رو به این ترجیح میدم چون اون کلش موضوعش معلوم کلا درمورد عاشقی ولی این داستان باید از جزئیات عاشقی کم میکردی ولی ولی عشق رو توش به صورت جذابی نگه میداشتی و به کارای پلیسی اضافه میکردی
امیدوارم متوجه منظورم شده باشی 😁
آره در مورد عشق اما سعی میکنم به توصیه هات گوش کنم
عالی مثل همیشه. فقط چرا تمومش کردی اخه خعلی قشنگ بووووود ولی اینو درک میکنم که هر شروعی بالاخره یه پایانی هم داره دیگه❣انشاالله توی قلمرو عشق موفق باشی🙃😍
ممنون عزیزم امیدوارم تو هم موفق باشی
ممنون عزیزدلم💞
نه چرا تمومش کردیییی😭😭😭😭
عیب نداره حالا کاری میکنم تا فصل دو داستانت رو هم بزاری😈😈
دیگه هر شروعی پایانی داره
نههههههههههعهه چراااااااااا تموم شددددد نههههههههه😭🤣😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ایده ای نداشتم برای ادامش
داستانت قشنگه
چرا تمومش کردی😭😭😭😭😭🌊🌊🌊🌊🌊
دیگه ایده ای براش نداشتم