6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🎵Rojan🎧 انتشار: 3 سال پیش 296 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
...............
لیدی باگ: نه کت نوار....
و بعد از چند لحظه به واپیریون نگاه میکنه
واپیریون منظورش رو متوجه میشه و میگه: فرصت دوباره
لحظه ها بازم تکرار میشن
لیدی باگ: چطوره با من مبارزه کنی پودر کننده
واپیریون سریعا رو به کویین بی میگه : برو روی اون تیر برق و سعی کن از بلا پودر کننده رو غافلگیر کنی و فلجش کنی
و به تیر برق اونطرف خیابون که نزدیک پودر کننده هست اشاره میکنه
کویین بی: باشه
و به سمت تیر برق میدوئه و با یه پرش بلند روش میپره اما به خاطر ضربه ای که در اثر پریدن روی تیر برق به پای آسیب دیدش وارد میشه یه ناله آروم میکنه از روی تیر برق میافته
نالش هر چند آروم بود اما پودر کننده شنید و بدون لحظه ای درنگ بین زمین و هوا اونو به پودر تبدیل کرد
و با چابکی از ضربه گربه سیاه جاخالی داد و گربه سیاه که انتظار اینو نداشت چند قدم به جلو سکندری میخوره و تا به خودش بیاد با برخورد برگ گل به کمرش به پودر تبدیل میشه
واپیریون: فرصت دو.....
اما پودر کننده بهش اجازه تکمیل جملش رو نمیده و با چند پرش سریع خودش رو به واپیریون که از شدت چابکی اون خشکش زده میرسونه و به پودر تبدیلش میکنه
و با یه چرخش توی هوا روی زمین فرود میاد
لیدی باگ: اوه نه.... مثل اینکه فقط من باقیموندم
لاکی چارم
چی؟؟؟ یه سطل شن بازی..... اون سریع در حالی که داره از حمله های پودر کننده جاخالی میده و با یویوش از برخورد برگ گل ها با خودش جلوگیری میکنه با دقت به اطرافش نگاه میکنه ....
پودر کنننده: چیشده ؟؟ نمیتونی منو شکست بدی ؟؟ ....پس تسلیم شو....هاهاها
لیدی باگ: من هیچ وقت به هاگ ماث نمیبازم
و با دقت بیشتری اطراف رو نگاه میکنه ناگهان چشمش به پارک شنی کوچیکی که به تازگی برای بچه ها ساخته شده بود میافته
لیدی باگ : فهمیدم .....
و با سرعت به سمت پارک شنی میدوئه و سطل رو از شن پر میکنه
پودر کننده که به سرعت اونو دنبال کرده بود میگه: نکنه میخوای شن بازی کنی کوچولو؟
لیدی باگ: اگه باعث بشه که تو رو شکست بدم حتما انجامش میدم...
و از روی درخت ها میپره تا بتونه برای خودش مکان عمل پیدا کنه
و تا وقتی به تیر برقی که قرار بود کویین بی از روی اون پود کننده رو فلج کنه این کارو ادامه میده
پودر کننده زیر تیر برق میرسه
و اطراف رو نگاه میکنه و ناگهان لیدی باگ توی یه حرکت غیر منتظره سطل شن رو روی سرش خالی میکنه و با یویوش سریعا گل رز رو از توی دستای پودر کننده در میاره و ساقه نازکش رو میشکنه
لیدی باگ با یویوش آکوما رو که حالا از توی گل بیرون اومده میگیره و میگه: گرفتمت آکوما کوچولو وقتشه شرارت خنثی بشه
...بای بای پروانه کوچولو ......
کفشدوزک معجزه آسا .....
و همه چیز به حالت اولش بر میگرده
واپیریون ، کویین بی و کت نوار وه حالا به حالت اولشون برگشتن میگن: چه اتفاقی افتاد؟؟؟!!!
لیدی باگ با خنده میگه هیچی فقط اینکه من تنهایی پودر کننده رو شکست دادم ...
لیدی باگ روبه کاگامی که حالا دیگه شرور نبست و یه گل رز خشک شده رو توی دستش گرفته میکنه و میگه: کا گامی.... چیشد که شرور شدی؟!!
کاگامی: چیزی نیست..... نه ... وقعا یه چیزی هست....
من از بچگی با سخت گیری ها و محدودیت های مادرم بزرگ شدم و همیشه تنها بودم
حالا که فکر میکردم یه نفر عاشقم شده خیلی خوشحال شده بودم اما فهمیدم اون تمام مدت بهم دروغ گفته....
اما دیگه مهم نیست من دیگه هیچ وقت به کسی وابسته نخواهم شد و اشکاش که گونه هاشو خیس کرده بودن را پاک میکنه و بلند میشه
گربه سیاه که تمام مدت حرف های اون سرشو پایین انداخته بود میگه: شاید ماجرا اونطور که تو فکر میکنی نباشه ....
کاگامی: دیگه مهم نیست
ناراحتی فایده ای نداره
لیدی باگ: من واقعا متاسفم.... اما به خاطر روحیه قویت تحسینت میکنم
واپیریون: بزنیم قدش؟؟؟
و هر چهار تاشون با هم میگن: بزن قدش...
..............................
کاگامی و آدرین بعد از کلاس شمشیر بازی بیرون مدرسه منتظر ماشین هاشون هستن و هر دو در سکوت کنار هم با فاصله ایستادن
آدرین: کاگامی..... باور کن من نمیخواستم اینجوری بشه بار ها سعی کردم بهت بگم اما... یه چیزی مانع میشد
کاگامی هیچی نمیگه و فقط به ادامه حرف های آدرین گوش میده
آدرین: این که تو دوستم بودی و نمیخواستم ناراحت بشی مانع این موضوع میشد
خواهش میکنم منو ببخش ......
کاگامی: به خاطر حسی که به لیدی باگ داری سرزنشت نمیکنم
اما رجب دوستیمون .....نمیدونم چی بگم
صدای بوق ماشین آدرین که بادیگاردش توش نشسته بلند میشه
آدرین با عجله میگه: ما هنوزم با هم دوستیم ؟؟؟؟ مگه نه؟
کاگامی: اره ...و یه لبخند میزنه ... اما دیگه هیج وقت چیزی رو ازم مخفی نکن .... من درک میکنم
آدرین: ممنون که منو بخشیدی کاگامی و به سمت ماشین میره و روی صندلی عقب میشینه
و از توی ماشین برای کاگامی دست تکون میده....🖑🖑
.......................................
.............................
الان یک روز از شرور شدن کاگامی میگذره و الیا و مرینت توی اتاق مرینت در حال صحبت کردن با هم هستن
الیا: یعنی الان لوکا و زویی هویت تورو میدونن؟...
مرینت: آره و برای همین من تصمیم گرفتم تو معجزه گر روباه رو پیش خودت نگه داری تا توی اینجور موقعیت ها بهم کمک کنی...
الیا: این عالیه.... مطمئن باش حواسم حسابی به مهجزه گر هست ...
مرینت که انگار با این حرف الیا خیالش راحت شده بود میگه: مطمئنم
الیا: راستی من عکس های کتاب معجزه گر ها رو از توی گوشیت برای خودم ارسال کردم و این چند روز روشون کار کردم و تقریبا بعضی بخش هاشو ترجمه کردم و چند تا برگه لول شده رو از توی کیف کوچیکی که باهاش بود در میاره
مرینت با کنجکاوی میگه: این عالیه
.... عاشقتم الیا
الیا میخنده و برگه ها رو به مرینت میده
فقط یه چیزی.....
مرینت: در حالی که داره با هیجان چیزایی که الیا راجب ترمیم معجزه گر های شکسته ترجمه کرده رو میخونه میگه چی؟
الیا: باید یکی دیگه از معجزه گر هارو بهم بدی تا بتونم روی ترکیب مهجزه گر ها باهم تحقیق انجام بدم
مرینت با شک میگه: من مطمئن نیستم .....
الیا: مطمئن باش حواسم حسابی بهش هست....
مرینت با نارضایتی میگه باشه
و جعبه معجزه گر هارو از کشو مخفی زیر تختش بیرون میاره و معجزه گر روباه و ببر رو به الیا میده
الیا گردنبند روباه رو میپوشه و معجزه گر ببر رو هم توی کیفش میذاره
مرینت میخواد برگه های ترجمه رو به الیا پس بده اما الیا میگه : من یه کپی دیگه ازش دارم و به کیفش که چند تا برگه توشه اشاره میکنه......مطمئن باش ناامیدت نمیکم
مرینت فقط یه لبخند میزنه و چیزی نمیگه
که یهو الیا با شوق یه عکس از پیکسل های لیدی باگ و کت نوار نشون مرینت میده و میگه : راستی امروز میخوام برم برج ایفل تا از این پیکسل ها بخرم ....خیلی خوشگلن
مرینت: اااه.....الیا!!!
الیا: مواظب هستم ....
و از دریچه اتاق مرینت بیرون میره و از روی پله ها با صدای بلند میگه حدافظ
مرینت: امید وارم مشکلی پیش نیاد
تیکی: چیزی نمیشه نگران نباش..............
تلویزیون روشن و نادیا شاماک داره راجب کار های لیدی باگ و کت نوار اخبار میگه و پلگ روی میز جلوی مبل نشسته و درحالی که کممبر میخوره به صفحه تلویزیون نگاه میکنه اونطرف تر آدرین داره با فوتبال دستیش ور میره
که در اتاق زده میشه
آدرین: بله...
ناتالی: من هستم میتونم بیام تو؟
آدرین: البته
ناتالی: این برنامه کار های فردات هست و تبلتی که دستش هست رو به آدرین میده
آدرین: ممنون ناتالی ....و یه نگاهی بهش میندازه....
چی؟ فردا یه شو مدلینگ دیگه تو برج ایفل هست ؟.....
پدرم هم میا؟
ناتالی: متاسفانه نه..
آدرین : اه....غیر منتظره نبود..
................................
الیا توی برج ایفل با خوشحالی داره به پیکسل هایی که خریده نگاه میکنه و به سمت پله ها میره که گریه یه بگه توجهش رو جلب میکنه
و با نگاهدبه اطراف یه بچه رو میبینه که پیکسلش روی زمین افتاده و شکسته و اون داره برای پیکسلش گریه میکنه
الیا کنارش روی زانو میشنه و یکی از پیکسل های خودش رو توی دست کوچولوی پسر بچه میزاره
الیا: گریه نکن اقا کوچو لو .... بیا اینو بگیر
بچه با خوشحالی به الیا نگاه میکنه و میگه
پسر بچه: ممنونم ....
و با خوشحالی پیش بیقه دوستاش میره الیا با رضایت از کاری که کرده میخواد کیفش رو از روی زمین برداره که ناگهان
که ناگهان یه نفر که داره با سرعت میدوئه تا به آسانسور برسه پاش به کیف الیا میخوره و کیف الیا از طبقه چهارم برج ایفل پرت میشه پایین
الیا: نننه... کیفم😵
...............
آروم آروم به کیف نزدیک میشه و اونو برمیداره ، درش رو باز میکنه و از دیدن چیزی که داخلش وجود داره بهت و خوشحالی سراسر چهرش رو میگیره ......
بنظرتون تو قسمت بعدی چه اتفاقی میافته؟؟😰😰
برای اینکه پارت بعد رو بزرام فالووارام ۸ تا بشن و این تست ۶ تا لایک بخوره
پس لاک و فالو فراموش نشه
بای تا پارت بعدی
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
بهترینی
ممنون 🌹🌷🌺❤💞💕💟
عالی❤
مرسیییی❤