بچه متاسفانه پارت چهارم رو حواسم نبود اشتباهی دسترسی شو شخصی کردم😭 و حالا دیگه کار از کار گذشته و اگه بخواید بخونیدش باید فالوم کنید 🙁
جولیکا: میشه لطفا این هدیه رو بزاری روی میز هدیه ها
زویی : البته....
و به سمت میز هدیه ها میره که لوکا کنارش روی یه سه پایه نشسته و داره با گیتارش آهنگ میزنه
زویی آروم هدیه رو روی میز میزاره و همونجا وایمیسته و به صدایی موسیقی که خیلی براش دلنشینه گوش میده
لوکا: از این آهنگ خوشت میاد
زویی به خودش میاد و میبینه اونقدر توی آهنگ غرق شده بوده که متوجه تموم شدن آهنگ و نگاه خیره لوکا نشده
زویی: ام.... خب خیلی قشنگ میزنی واقعا زیبا بود
لوکا: ممنونم منم خیلی این اهنگو دوست دارم....
( و این جرقه ای میشود برای آشنایی این دو 😁)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
منم قرار داشتان های تخلی بنویسم ممنون میشم وقتی که نوشتم بهشون سربزنی نمی دونم قرار تو پارت بعد چه اتاقی بیوفته بای
چشم
هروقت نوشتی یه پیام بده که بیام بخونم 🤗
ممنون و حتما ابجی میشی؟
چرا که نه
روژان 14سالمه و تو؟
فاطمه 12 سالمه
عالی بید
تنکس 🤗
خواهش
عزیز من با داستانت مشکل ندارم اما لوکا و زویی هیچ حسی نیس بینشون المی جم نبند
قربانت
سلام عزیزم
این یه داستان تخیلیه و من اینو با تخیلات خودم نوشتم
آها باشه
همه ی داستانا من در آوردین مال منم من در آوردیه