
اینم پارت۳ بنظرتون قراره چه اتفاقی بیافته؟؟👽👽 خب فقط یه راه برای فهمیدنش هست👇👇👇

مرینت: چی... گفتی الیا اینجاست )و با تمام سرعت پله هارو بالا میره و دریچه اتاق رو که باز میکنه با چهره های عصبانی و دست به سینه الیا و نینو مواجه میشه) الیا: مرینت چرا دخترارو تنها گذاشتی ؟؟؟؟ من اونارو به توسپرده بودم... مرینت: من واقعا متاسفم.... من فقط رفته بودم تا براشون شیرینی بیارم ....و اون شروره اومد و منم ترسیدم و فرار کردم...متاسفم نباید تنهاشون میذاشتم😢 الیا: خیلی خوب اشکالی نداره نینو بهتره که دیگه بریم (نینو در حالی که دست دوقلو ها رو گرفته و اونا دارن برای مرینت بای بای میکنن به سمت دریچه اتاق میره) نینو : خدافظ مرینت .... ناراحت نباش حالا که اتفاقی نیافتاده...
الیا هم پشت سر نینو به سمت دریچه میره تا ازش خارج بشه اما وسط راه برمیگرده و به چهره ناراحت مرینت نگاه میکنه الیا: نینو تو برو من با مرینت کار دارم لطفا دخترارو برسون خونه نینو: ها... باشه خدافظ الیا: مرینت من تورو میشناسم تو دختری نیستی که از زیر مسئولیتاش در بره و میدونم حتی اگه ترسیده بودی برمیگشتی پیش دخترا.... من دوستتم بهم بگو چه چیزی اذیتت میکنه...
مرینت: نه... باور کن چیزی نیست من فقط یکم ترسیدم... الیا: به من دروغ نگو ...😕 مرینت الیا رو بغل میکنه و میزنه زیر گریه و میگه : مرینت: من میترسم الیا... احساس میکنم شونه هام زیر بار این مسئولیت ها داره میشکنه من میترسم حقیقت رو بهت بگم و تو دیگه با من مثل قبل نباشی.... الیا: مطمئن باش هر چیزی هم که باشه تو تا همیشه دوست من میمونی....
مرینت: من .... من... من لیدی باگم الیا با شوک شونه های مرینت رو میگیره و به صورتش نگاه میکنه تا شاید نشونه ای از شوخی توی چهرش پیداکنه ولی توی صورت مرینت هیچ آثاری از شوخی نیست الیا: من واقعا شوکه شدم... یعنی تمام مدت .... یهویی غیبت زدنو... دیر رسیدنو .... همه.... مرینت: آره .. من متاسفم که همه این مدت بهت دروغ میگفتم من مجبور بودم هویتن رو مخفی نگه دارم اما حالا که نگهبان معحزه گر ها هستم باید هویتمو به ینفر میگفتم و کی بهتر از تو
الیا: وای دختر .... این عالیه من همیشه بهت کمک میکنم ...مطمئن باش مرینت: هستم وبعد کشو مخفی که زیر تختش درست کرده رو بیرون میکشه و جعبه معجزه گر ها رو از توش بیرون میاره و از توی گوشیش عکس صفحه های کتاب معجزه گر هارو به الیا نشون میده مرینت: ما باید اینا رو رمز گشایی کنیم استاد فو قبل از اینکه منو نگهبان کنه این عکسارو برام فرستاده بود... الیا: باشه.... اتاد فو کیه؟؟؟ مرینت: نگهبان قبلی معجزه گر ها اون بعد از اینکه منو نگهبان کرو حافظشو از دست داد
الیا: اوه ... راستی س گربه سیاه چی میشه من فکر میکردم که شما عاشق همید؟؟ مرینت: اوه نه ما فقط همکار و دوستیم .... الیا: داره شب میشه.....فردا توی مدرسه میبینمت... ...................................... ( فلش بک الان زمانیه که الیا و مرینا داشتن باهم حرف میزدن) آدرین: وای عحب شروری بود....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
مرسییی