سلام این دومین داستان من در تستچی اگر دوست داشتین به داستان قبلی من یه سری بزنید خواهش میکنم حمایت کنید برای نوشتن این پارت کلی درد سر داشتم
از زبان مرینت داشتم تو خیابون های پاریس قدم میزدم رسیدم خونه کلید و انداختم و درو باز کردم اما کسی نبود خیلی نگران شدم شماره مرلین خواهر مو گرفتم اما جواب نداد یک دفعه صدای در اومد رفتم درو باز کردم دیدم مرلین و پدرم هستن اما ما درم همراهشون نبود
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
52 لایک
مثل همیشه بینظیریییییییییی ولی کاشکی مادرش نمیمرد منناراحتمممممممممممممممممممم
عالییی
اجی میشی؟
ملودی هستم 13
آره اجی دیانا هستم ۱۵ ساله ببخشید دیر به کامنتت جواب دادم
آجی جون این داستانت هم مثل قبلی حرف نداره خیلی خوشم اومد جالب اینه که جدیده چون همیشه تو همه ی داستان ها اینطور شروع میشه: ساعت هشت بود از خواب پاشدم بازم دیر رسیدم مدرسه یهو به یکی خوردم تو چشماش موج مهربونی میزد و لا لا لا آخرش باهم عروسی میکنن بعدش بای 😂😂 لایکت کردم اینم کامنت 😌❤💋
ممنون خیلی بهم امید دادی
خواهش❤
عالی بود کیوتم 😘😉
مرسی
عالی بود
مرسی