سلام سلام من تجدید قوا کردم و دوباره برگشتم الان اینو مینویسم بعد چهار غارتگر و بعد عشق دوست داشتنی🙂🙂🙂🙂
خب اول من عکس لباس رو عوض میکنم اونو بعدا لازم دارم) لیا تا اورا دید زمزمه کرد : نه نه این بلای اسمانی نه . واخمی میکند قیافه اش که بیشتر در این مواقع ارام است جدی میشود از طرفی مالفوی باتعجب به او نگاه میکند وبعد پوزخندی میزند حالا میفهمد منظور مادرش چیست او میخواهد مارتا را ازار دهد اما مادرش مارتا را بغل میکند و بعد با لبخندی که همیشه فقط به او میزند هرمیون رابغل میکند وقتی لیا را بغل میکند لیا باتعجب به اونگاه میکند انگار به اوشک وارد شده
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
چرا مارتا رها شون کرده
عالی
تستت عالیییییییییی بود 💟💟💟💟💟💟
عالی بود مثل همیشه❤