
سلام سلام من تجدید قوا کردم و دوباره برگشتم الان اینو مینویسم بعد چهار غارتگر و بعد عشق دوست داشتنی🙂🙂🙂🙂

خب اول من عکس لباس رو عوض میکنم اونو بعدا لازم دارم) لیا تا اورا دید زمزمه کرد : نه نه این بلای اسمانی نه . واخمی میکند قیافه اش که بیشتر در این مواقع ارام است جدی میشود از طرفی مالفوی باتعجب به او نگاه میکند وبعد پوزخندی میزند حالا میفهمد منظور مادرش چیست او میخواهد مارتا را ازار دهد اما مادرش مارتا را بغل میکند و بعد با لبخندی که همیشه فقط به او میزند هرمیون رابغل میکند وقتی لیا را بغل میکند لیا باتعجب به اونگاه میکند انگار به اوشک وارد شده
از زبان لیا) وقتی بغلم کرد نزدیک بود پرتش کنم انور خب چیه برای منی که از دوسالگی به بعد فقط هرمیون بابام ریموس وهری وسوروس بغل کردم چیز عادیه خب من باید سریع دست ابجیم بگیرم وبرم خونه خب این شکلی بهتره پس خیلی شیک ازشون خداحافظی کردم وگفتم برام مشکل پیش امده و رفتم بالا یه مشت پودر فلور ریختم ورفتیم خونه
همین که از شومینه امدیم تو همه فهمیدن چیشده پس من راحت خودم پرت کردم رو مبل و بادیدن خونه احساس ارامش کردم خانه ما خونه ای باتم قهوه ای حداقل هالش که این شکلی هست یه هال بزرگ قهوه ای که همیشه جز مواردی که از هاگوارتز میایم تمیز هست تو این خونه من بزرگ شدم قوی شدم محکم و با اراده شدم زندگی کردم و عاشقش هستم کتابخونه اش جایی که من از تک تک کتابش درس گرفتم تو اشپز خونه اش یاد گرفتم تلاش کنم تو راه پله اش یاد گرفتم از هرچیزی لذت ببرم ( همون سر خوردن خودمون ) رفتم اتاقم لباسم عوض کردم بر حسب عادت شلوار مشکی با بلوز مشکی و نیم بوت ۴ سانتی مخمل مشکیم پوشیدم عطر شکلاتیم زدم و موهامو شانه زدم و یک تل مشکی به سرم زدم با اینکه هیچ وقت ارایش نکردم پسرا دنبالم هستن عجیبه اما سرمو تکون دادم ورفتم که باعث شد موهای قهوه ایم بیفته رو شونه ام
وقتی رفتم پایین دیدم هرمیون لباسای سرمه ای پوشیده ریموس بادیدنم ارام گفت : مثل همیشه ارام اما اگه ارامش قبل طوفان باشه باید دونست که چه طوفانی در انتظار هست و از نظر من این یه طوفان قوی هست
من شروع کردم : اتفاقای عجیبی داره میفته و من واقعا نمیتونم فکر کنم پس فکر کنم به کمکتون نیاز دارم ( از زبان راوی ) افکار لیا به شدت به هم ریخته بود گاهی حرف زدن کمکش میکرد شروع به نوشتن روتخته وایت برد شد . چرا علامت شوم ظاهر شد ؟ چرا مرگخوارا حمله کردن ؟. فرار یکدفعه ای ورمتیل به چی معنی بود ؟. چرا مادرش بعد از ۱۲_۱۳ سال برگشته بود ؟. چرا مالفوی ها میخواستن با انها ارتباط بر قرار کنند ؟ و سوال اصلی : ایا ولدرموت بر میگرده ؟.
خب یکم ازار دارم دارم پیچ در پیچش میکنم از زبان سوروس ) همینطور که دارم به سوال های لیا فکر میکنم سوالای دیگه ای هم دارم . ورمتیل کجابود ؟ چرا در دادگاه حاضر شد و بعد از امضا حکم غیبش زد ؟ اصلا چرا امد ؟ مارتا برگشته تا یکاری انجام بده ؟ یا از بچه هاش مواظبت کنه ؟ و.... اما سوال نسبتا اصلی : لیا مارتا میبخشه ؟.
من ۶ تا اسلاید نوشتم حالا یکم از اینکه پارت بعد چیمیشه و بعد چالش انچه خواهید خواند : مالفوی عجیب رفتار کرد/ مودی مشکوکه / بارتی کراوچ تو نقشه غارتگر بود / و قهرمان هاگوارتز / نمیزارم اسیبی بهش بزنی / نه من نه پسرم گناهی داریم لوسیوس پای مارو وسط نکش
خب یکم حرف دارم خواهش میکنم یکم نظر بزارین من یه عالمه زحمت میکشم بعد فقط بازدید میکنید بازدیدم کمه خواهشا یکم معرفی کنید 😫😫🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭
خب چالش : کدوم داستانم بهتره این چهار غارتگر یا عشق دوست داشتنی ؟
ساعت ۳: ۴۳ دقیقه شبه خب خداحافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا مارتا رها شون کرده
عالی
تستت عالیییییییییی بود 💟💟💟💟💟💟
عالی بود مثل همیشه❤