غیرتی شدن هری پاتر(پارت ۴) ♡مالفوی هدا♡

صبح روز بعد، تو از خواب بیدار میشی و میبینی که روی تختت هستی. از اتفاقا و حرف های دیشبِ دراکو یه چیزایی یادت میاد. 👈🏻{دراکو:ا/ت!من دیگه طاقت ندارم؛هرجا میرم شماها رو باهم میبینم.من میخوام خودکشی کنم.}

تو که خیلی ترسیده بودی سریع از تختت بلند شدی و کل مدرسه رو گشتی اما دراکو رو پیدا نکردی، خیلی ناامید شده بودی که یهو یه فکری به ذهنت رسید. 👈🏻{تو: باید برم پیش میرتل گریان!} تو سریع به اون مکان میری و میبینی که دراکو میخواد با یه تیکه شیشه ی شکسته خودش رو بکشه.

سریع اون شیشه رو از دستش میگیری و خودت رو پرت میکنی بغلش و میگی: دراکو! من خیلی تو رو دوست دارم. دراکو تو رو در آغوشش فشار میده و باهات گریه میکنه. دراکو تو رو بغل میکنه و سریع به سرسرا میره و با خوشحالی داد میزنه: ا/ت مال منههههههه!!!!!

هری وقتی این صحنه رو میبینه خیلی ناراحت میشه و تا چند روز از اتاقش بیرون نمیاد و سر همه داد میزنه چون خیلی عصبی شده.

شب شد؛ تو و دراکو باهم به سمت تختتان رفتید. دراکو تو رو در آغوش گرفت، تو در آغوش دراکو چشمات رو بستی که ناگهان لب های دراکو رو روی لب هات حس کردی و در همین حین به خواب رفتید. ❤

پایان🥰❤