
خیلی بدین 😑😒💔

نزدیکای ساعت ۶ ۷ غروب بود و هوا خیلی خوب بود. باد خنکی میزد و منم تصمیم گرفتم که برم بیرون و یه چرخی بزنم . لباس پوشیدم و گوشیمو برداشتم و هدفون گذاشتم و راه افتادم ( اینم لباسم👆👆)
یه لحظه احساس کردم اون پسره که توی کافه اونجوری ازم دفاع کرد خیلی آشنا بود ولی ماسک داشت و درست چهرشو ندیدم. ولی خدایی عجب جنتلمنی بوداااا تند تند آدامسی که توی دهنم بود و هی باد میکردم و میترکوندم . از بس اینکارو کردم دهنم خسته شد به خاطر همین بیخیال شدم و فقط جویدمش.
داشتم راه میرفتم و آدامس میجویدم و آهنگ گوش میکردم ، باد هم موهامو تاب میداد واقعا خیلی حس خوبی بود تا اینکه حس کردم یکی داره تعقیبم میکنه . پشت سرمو زیر زیرکی نگا کردم دیدم یه نفر که ماسک سیاه داره دنبالمه. یکمی سرعتمو بیشتر کردم. اونم سرعتشو بیشتر کرد. توی جن تا کوچه پس کوچه پیچیدم و اونم تمام مدت دنبالم میومد.
خیلی ترسیده بودم میدونستم چیکار کنم 😨😰😓😥😧😦😟 تنها کاری که کردم این بود که خودمو زدم به نفهمی. تا اینکه اون تند تر اومد و جلوم وایساد.فک کردم میخواد منو بکشه یا بدزده ( الله اکبر 😐😑💔) خیلی جا خورده بودم. پسره:ببخشید خانوم من شما رو میشناسم؟ من: 😳............( اگرم تو بشناسی من نمیشناسم مخصوصا وقتی ماسک داری) قبل از اینکه بخوام جواب بدم یهو یه ماشین قرمز گرون قیمت اومد جلومون که توش چن تا دختر نشسته بودن . اونی که راننده بود از ماشین پیاده شد و اومد طرف ما. اون دختره: جیمین عشقم تو اینجا چیکار میکنی؟ 😵😟😤 ( من: جیمین؟ هومم..... چه آشنا) دختره: ها این دختره کیه؟ تو کی هستی؟ واسه ی چی نزدیک شوهر من شدی؟ من: م...ممم.........من.... دختره: نمیخوام هیچی بشنوم😡🤬😠😤👿. هام داد و یه سیلی خیلی محکم نسارم کرد. واقعا درد داشت. از صورتم داشت خون میومد. جیمین: چرا اینکارو کردی سوجین؟😠😰😨😧😦😟 سوجین: چرا اون با توعه؟😡
جیمین: ما اتفاقی همو دیدیم. حتی همدیگه رو نمیشناسیم؛ در ضمن من شوهر تو نیستم و نبودم و نخواهم بود. اینو یادت بمونه. من دوست ندارم. سوجین حسابی آتیشی شده بود😡😡😡😡😡😡😡😡 یه تف تو صورتم کرد و سوار ماشین شد و همراه اون دخترا رفت.
جیمین: خیلی معذرت میخوام خانوم، حالتون خوبه؟ چیزیتون نشده؟ میخواین بریم بیمارستان؟ من: نه ممنون چیزی نیست من خوبم☺😊😇😄 جیمین: شرمنده 😓😕😟😔😞😰😥 من: نه نه اصلا 😄گفتم که من حالم خوبه 😁☺😇
جیمین: خب حداقل بگو خونت کجاست که برای جبران برسونمت 😟☺ اینطوری خیالم راحت تره، تازه فک نکنم سوجین به همین راحتی ولت کنه به حال خودت . ( من: یا خدا خونم کجاست خونم کجاست .😱😱😱😢😟🙁☹🥺😦😧😨😰😱😱😱😩😫😖😣😓 اصلا نمیدونم چجوری برگردم . اسمم چی بود؟ زنگ بزنم به جایونگ آدرس بپرسم؟ 🥴🥴🥴🥴🥴😕😕😕🤔🤔😟😟😟 سلام کنم؟ باید خودمو معرفی کنم؟ وای یا خدا اسمم چی بود اسمم جی بود؟ ) ( وجدانم: تو یه جمله ی کوتاه: توی جمله بخوایم خلاصه کنیم، کلا رد داده بود. من: تو چرا همیشه ی خدا دهنت بازه؟😡😠🤬😤 وجدانم: نباشه که نمیتونم حرف بزنم که من: خب حرف نزن بقیه فک نمیکنن که لالی)
خب چطور بود این پارت؟
دوسش داشتین؟
لایک و کامنت و فالو فراموش نشه😚😘😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (6)