
سلام یه نکته تو کامنت میگفتین کم مینویسم خب بچها من تعداد اسلایدای داستانم از همه بیشتره این یک دو خیلی زود میذارم این دو و سه اینکه من برای نوشتن همینم روزی یک ساعتو ربع درگیرم درکم کنید خودمم کار دارم😀
ادرین:داد زدم الکس خودت میدونی باید چیکار کنی اونم گفت باشه و با مرینت با دو از اونجا زدیم بیرون مری:ادرین من با این کفشای پاشنه بلندم نمیتونم بدوم ادرین:ای خداا ای بلای جونم من با تو چیکار کنم اخه دستمو گذاشتم رو کمرش و اون یکی دستمم گذاشتم زیر زانوش و بغلش کردم مری:ادرین بغلم کرد از اونجا دور شدیم رفتیم یه جایی مثله زمین فوتبال بود که همه جاشم با نور روشن شده بود ادرین گذاشتم پایین ولی من هنوز کپ کرده بودم ترسیده بودم ادرین:مرینتو گذاشتم پایین خودمم نفس نفس میزدم چون دوییده بودم به مرینت نگاه کردم ترسیده بود دستاشو گرفتم دستاش یخ کرده بود به زمین خیره شده بود گفتم مرینت مری:داشتم میمردم اره من داشتم میمردم
ادرین:بغلش کردم و گفتم یادت میاد اون موقعی که میخواستی خودتو ب.ک.ش.ی به حالت کت نوار اومدم نجاتت دادم و گفتم من همیشه حواسم بهت هست حالا چه پیشم باشی چه نباشی من همیشه هواتو دارم (این از همون فلش بکا هست ولی چون کوتاه بود فلش بک نزدم)و از بغلم اوردمش بیرون و با یه لبخند ملیح نگاش کردم اروم شده بود مری:چه جوری پیدام کردی؟ ادرین:قضیه رو براش گفتم مری:نترسیدی اسلحه کشیدی رو مردم؟؟؟ ادرین:دیگه تو بلای جونمی باید برات هر کاری بکنم مری:من بلای جونتم؟؟؟ادرین:اره😂مری:عه؟؟ ادرین:ارررره😂😂مری:خب پس تواممم......امممم......چیزه..تو هم ادرین: میخوای لقب روم بزاری ولی چیزی به ذهنت نمیاد؟؟😁 مری:خب اره تسلیم ادرین:😂😂😂مری:کوفتتت😠😠راستی یه چیزی ادرین:چی؟ مری:کاترین میگه تو قاتل نیسی ادرین:چی ؟بعدش چی؟ گفتم مری:چیزی نگفت ولی انگار بگی یه چیزایی میدونست
ادرین:گوشیمو در اوردم زنگ زدم به الکس الکس:درگیری مون تموم شد داریم میایم سمت ماشین ادرین:سریع برگرد زود باش یه زن اونجاس مرینت میگه شاید یه چیزی بدونه برو بیارش الکس:اوکی ادرین:بیا بریم پیش ماشینا مری:اوکی...رفتیم سمت ماشین ادرین اون پسره هم با کاترین دست و دهن بسته اومد ادرین به اون پسره میگفت الکس ادرین:کاترینو گذاشتیم عقب ماشین(صندوق عقب نهههه صندلی عقب منظورمه)به الکسم گفتم بشینه پیشش درم قفل کنه خودمم نشستم پشت فرمون و مرینتم نشست جلو
(در حرکتن)ادرین: کاترین از قضیه اون شب چی میدونی؟؟؟ کاترین: هیچی ادرین :تو به مرینت گفتی من قاتل نیستم قضیش چیه؟؟؟ کاترین:نمیتونم بگم ادرین:ببین کاترین من میدونم تو دلت میخواد از جیم انتقام بگیری منم همین جور ولی راهش مرینت نیس کاترین:مرینت برای جیم خیلی مهمه کارنم برای من مهم بود که جیم ازم گرفتش منم باید مرینتو ازش بگیرم مری:چند بار بگم من برای جیم مهم نیستم ادم کسیو که دوست داره انقدر اذیت نمیکنه اون منو تهدید میکنه به نظرت دوسم داره؟ ادرین:(زدم رو ترمز)چی؟؟تهدیدت میکنههه؟؟؟😨😨
مری:فهمیدم که چه گندی زدم ادرین نمیدونست اون منو تهدید میکنه گفتم بعدا برات توضیح میدم و با چشام یه اشاره به الکسو کاترین کردم و گفتم حرکت کن تا بریم ادرین: فهمیدم که مرینت نمیتونه جلو الکسو کاترین برام توضیح بده و حرکت کردم مری:رو به کاترین کردمو گفتم حالا به نظرت بازم من براش مهمم؟؟کاترین:نه خب با این رفتارایی که داره ولی بازم نمیتونم بهتون اعتماد کنم و همه چیزو بهتون بگم ادرین:همینم خیلی خوبه که بیخیال مرینت شدی مری:چه مدارکی از جیم میخواستی؟؟ کاترین:چیزه خاصی نیس مهم نیستن بیشتر یه بهونه بود که تورو بکشم میدونستم نمیرسه
به جیم سر بزنیم: جیم ساعت نه نیم بود که رسیدیم سریع پیاده شدم و با کای و بچه ها رفتیم تو ولییی هیچ کس نبود فقط دوتا مرده دستو پا و دهن بسته بودن به چندتا از بچه ها گفتم برن اطرافو بگردن رفتم سمت اون مردا دهن یکیشون رو باز کردم و گفتم مرینت کجاستتت؟؟؟؟😠😠😠😠😠😠مرده:همون دختره مو ابیه؟؟؟جیم:ارهههه😠😠مرد:انگار بگی یه کی بیشتر از تو اون دختره براش اهمیت داره زود تر از تو اومد نجاتششش داد جیم:ادرینننننن😠😠😠😠ولش کردم و رفتم بیرون کای:کو مرینت؟؟ جیم:ادرین زود تر از من اومده و نجاتشش داده رد پای اون همه جا هست اههه بریم خونه
دو ساعت بعد
مری:رسیدیم به پاریس و ادرین کاترینو الکس رو پیدا کرد منم رسوند خونه جیم میخواستم که از ماشین پیاده شم که دستمو گرفت چیه ادرین ؟؟ ادرین: برام توضیح بده مری:چیو؟؟ ادرین:تو ماشین گفتی جیم تهدیدت میکنه مری:خب اون هویت منو تورو میدونه ادرین:چی😨😨میدونه لیدی باگ و کت نواریم؟؟ مری:اره و هی بهم میگه که نزدیک تو نشم وگرنه همه ی زندگیم یعنی تورو ازم میگیره ادرین:من اینو میکشمممم😠😠😠مری:ادرین لطفا فعلا که کاری نکرده من دیگه میرم تو ساعت ۱۱ شبه خدافظ و از ماشین پیاده شدم ادرین:انقدر عصبی نبودم که حتی جواب خدافظی مرینتم ندادم پلگ:حالا میخوای چیکار کنی ادرین اون همه چیزو میدونه ادرین: یه فکرایی دارم(بعدا میفهمید😀)
مری:رفتم تو خونه بقیه رو به یه بهونه ای پیچوندم چون هی میگفتن جیم کجاست کجا بودی و این حرفا رفتم تو اتاق و کارای خوابمو کردم یه یک ساعتی طول کشید میخواستم بخوابم که جیم رسید خونه و اومد تو اتاق جیم:چرا هی دورو بر ادرین میپلکی؟؟😠😠مری:اون اومد سراغم اومده بود نجاتم بده جیم:من شوهرتم من باید نجاتت بدم نه اون😠😠 مری:عوض تشکرته؟؟؟اگه چند ثانیه دیر تر میرسید که من مرده بودم جیم:انقدر هی زیر سوالم در نرو چرا هی دورو بر ادرینی هاا؟؟😠😠😠مری:داد زدم گفتم میخوای جواب واقعی رو بشنوییی؟؟؟؟ جیم:ارههه مری:با داد و گریه گفتم چون عاشقشم میفهمییییی عاشقشمممم این ازدواجو من نخواستم به زور باهام ازدواج کردی هی با ادرین و هویتمون تهدیدم کردی دیگه چی از جونم میخوای چییییییی جیم:خودتوووو😠😠مری:عمراااا....
لایک یادتون نره ناظر عزیز لطفا منتشرش کن🌷🌷
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدییییییییییی..........
گذاشتم
عالی بود
عالییییییییییی بود واقعا داستانت حرف نداره و خیلی هیجان انگیزه😍😍❤❤❤👌👌👌😊😊😊
مرسی
عالییی بوددد🌺👌
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی😍😍😍😍😍😍🌹🌹🌹🌹🌹
عالیییییی بعدییییی😍💖
عالی بود پارت بعدی
اوه اوه حساس شدددد می پارت بعد رو وارد میکنی😐
عاااااااالیییی 😍💖💖💖💖💖
عالی بودددد