بــــــــوم
کوک : دیـــشب (لبخنده خبیث) من بااااااااا (آنید در حال حرص خوردن 😁 ) تا اومدم ادامه ی حرفمو بزنم آنید پرید وسط و گفت : به نظرم بریم دیگه رستورانا بسته میشن اون دوتا هم راه افتادن سمته ماشین منم بدو بدو خودمو بهشون رسوندم آنیدم با قدمای محکم که انگار می خواد حرصشو خالی کنه شروع به حرکت کرد _____ آنید : کوکه بووووووووووووووووووووق الهــــی بووووووووووووووووووووق.... یه چند دیقه ایی گذشته بود و بلاخره رسیدیم رستوران قرار شد اول بریم شام غذا بخوریم تا اون موقع هم شب میشه بعد میریم سینما بعدشم شهربازی الهــی خودم سنگه قبرتون بشورم هااااااااااااانی....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
عالی بود💜
مرسی 😉❤
عالی پارت بعدو زود بزار 🙂
مرسی 😉 پارت بعد تو صف بررسیه 😁🍪
آقا عالی بینظیر فقط پارت بعدی کوش سریعتر 😐😘😘😘😘😘😘
چشم یه مقدار صبر کن پارت بعدم میزارم 😴❤
میگم چرا ازم پرسیدی دخترم یا پسر؟
من نپرسیدم احتمالا آبجیم گوشیمو برداشته بود 😴❤
وای چقد خندیدم 🤣🤣🤣
خدا نکشتت دختر🤣🤣🤣😂😂😂
😁💜
چون اسم خودم هاناک هست بچه های مدرسه هم بهم میگفتن هانی 😁😁😁
داستانت عالییییییییییییییییه
حتما ادامه بده❤
آهان پس می تونی خودتو راحت تو داستان تصور کنی 🥺❤
عالی منتظر پارت بعد هستم 👍
مرســـ ـــی 🥺💣
خیلی کممینویسی
می دونم 😴❤