10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Nika انتشار: 3 سال پیش 1,414 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بر طرفداران خوش اومدید به یه پارت اشک درار
یه شب قبل از عروسی مرینت
شب از زبون ادرین:خبر عروسی مرینت با اون پسره تو کل شهر پیچیده بود حالم اصلا خوب نبود اصلا نمیدونم تو این چند روزی که من زندان بودم چه اتفاقی برای مرینت افتاد که یهو از این رو به اون رو شد تو اتاقم بودم چراغام خاموش کرده بودم حتی حوصله پلگم نداشتم به خاطر همین حلقمو در اورده بودم بطری 🍺 کنارم بود هی میخوردم هی میخوردم خودم میدونستم دارم زیاده روی میکنم ولییی دست خودم نبود یاد اون شبی افتادم که مرینت م**س**ت کرده بود اون شب اولین شبی بود که تو بغلم خوابیده بود اشک از چشام میومد چه شبایی بود تموم اون بطری رو خوردم و دیگه م**س**ت شده بودم با همون حالم رفتم تو هال داشتم از پله ها پایین میومدم بابامم پایین بود که تلو تلو رفتم داشتم میخوردم زمین که بابام اومد گرفتم
گابریل:ادرین چرا انقدر م*س*ت کردیی؟؟؟ادرین:مرینتو بیارین پیشم😭😭امیلی: از تو هال صدا میومد رفتم دیدم ادرینه حالشم بده دیدم میگه مرینتو بیارین پیشم گابریل:مرینت که امیلی میپره وسط حرفش و میگه باشه رفتم زنگ زدم به مرینت دیر وقت بود مرینت: گوشیم داشت زنگ میخورد امیلی بود الو سلام امیلی:الو مرینت؟ترو خدا همین الان پاشو بیا خونه ما ادرین حالش خوب نیس مری:چی شده؟؟؟ امیلی :م*س*ت*ه همشم اسم تورو صدا میزنه میترسم کار دست خودش بده مری: منکه خونه جیم اینا هستم ولی باشه الان میام رفتم تو اتاق جیم گفتم من میرم حموم و رفتم تو اتاق خودم شیر ابو باز گذاشتم درم قفل کردم و تغییر شکل دادم و رفتم سمت خونشون
مری:رسیدم خونشون تغییر شکل دادم و رفتم در زدم سریع درو باز کردن رفتم تو گفتم چی شده ادرین کجاست؟امیلی:تو اتاقشه برو پیشش رفتم تو اتاقش با حال پریشون رو تخت دیدمش چراغای اتاقشم خاموش بود فقط نور از تو پنجره اتاقش یکم اونجارو روشن کرده بود سرش پایین بود متوجه من نشد رفتم جلوش تا منو دید...ادری: یه نفر اومد جلوم سرمو بلند کردم دیدم مرینته گفتم مرینتمممم😍😍و نشسته دستمو دور کمرش حلقه کردم و بغلش کردم مری:ادرین چسبید به کمرم دستمو گذاشتم رو موهاش داشت گریه میکرد بلند شد با همون م**س**ت**ی**ش نگام کرد یهو دیدم سرشو کرد تو گرد**نم و گرد**نمو ب.و.**س.ی.د حلش دادم گفتم نکن ادرین ادرین:لطفا مانعم نشو نمیتونم خودمو کنترل کنم ل***.ب.ا.ی مرینتو ب.و.***س.ی.**د.م مری:ل.***ب.م.و ***ب.و.س.**ی.د خودمم خیلی دلم میخواست ادامه بدم ولی نمیتونستم به خاطر خودش بود ازش دور شدم یهو دیدم اومد نزدیکم و منو چسبوند به دیوار و ب.و***.س.ی.***د.م انقدر محکم گرفته بودم که حتی نمیتونستم نفس بکشم چه برسه به اینکه خودمو ازاد کنم منم فقط گذاشتم اون منو ب.ب**.و.س*.ه من کاری نکردم(ناظر جونی عدم تایید نزنی یه وخ😃یه کوچولو ابدارش کردم😂)
مری:بعد از ربع ساعت ولم کرد خابوندمش رو تخت یکم هوشیاریش اومد سر جاش خوابیده بود گفت اگه دوسم نداری چرا اومدی اینجا؟ گفتم مامانت خواهش کرد ادرین: پس چرا گذشتی ب.ب.**و.س.**م.ت چرا حلم ندادی؟؟ مری:اون جوری که تو منو گرفته بودی هیچ کاری ازم بر نمیومد حالا بگیر بخواب ادری: نه نمیخوام اگه بخوابم میری مری:باشه نمیرم بخواب ادرین:بیا کنارم تو هم بخواب مری: اینو دیگه نمیتونم ولی میتونم صورتتو نوازش کنم تا خوابت بره ادری: خیله خب
مری:ادرین خوابید سرمو گذاشتم رو بالشت کناریش سرمو فرو کردم تو بالشت و یکم گریه کردم این چه کابوسیه من توش گرفتارم 😭😭😭😭😭بلند شدم اشکامو پاک کردم پتو هم دادم رو ادرین و رفتم پایین گابریل و امیلی نشسته بودن گفتن چی شد گفتم خوابیده هوشیاریشم اومده سرجاش من دیگه برم امیلی:دیر وقته بزار گابریل برسونت مری:نه تغییر شکل میدمو میرم شما ها اون ور نیاین بهتره خدافظ و رفتم تو حموم شیر ابو بستم همه خواب بودن ساعت ۲نصفه شب بود منم رفتم رو تختم خوابیدم
مری:بیدار شدم رفتم صورتمو شستم موهامم بستم یه پوزخندی زدم با خودم گفتم موهای بلندمو ادرین خیلی دوست داشت😢رفتم پایین با همون بی اشتهاییم یه چند تا لقمه صبحونه خوردم که از حال نرم مامان بزرگمم اومده بود خودمو خیلیی خوشحال نشون دادم و رفتم پیشش لوسیا اومد ازش استقبال کرد کارولین اومد بهم گفت باید برم اماده بشم اوففف از الان باید اماده شم😫😫😫 یه ارایشگر اومد و با موهام ور رفت و امادم کرد(راستی یه چیزی مرینت داره میشه یه ارایشگر یعنی هم ارایشگره هم طراحه)
مری:حیاطم داشتن اماده میکردن برای عروسی دلم گرفت همه دخترا این روز بهترین روز زندیگشونه ولی من چی؟؟؟؟بد ترین روز زندگیم😭😭.......تقریبا نزدیکای غروب بود دیدم در میزنن گفتم بیا تو مگی بود مگی: سلام نمیدونم باید تبریک بگم یا نه مرینت:بهتره تسلیت بگی چون تا چند ساعته دیگه به اسارت ابدی محکوم میشم😔😔 ... یه یک ساعتی با مگی حرف زدم دیگه شب شده بود در زدن جیم بود اومد گفت بریم عاقد اومده
ادرین:شب بود امشب عروسی عشقم بود نمیدونستم حالم چه جوریه مثل یه مرده متحرک بودم یه هودی مشکی با همون کفش و شلوار همیشگیم برداشتم پوشیدم و رفتم سمت خونه اون........ (یه ف.ح.ش بزارین جاش😂😂)رفتم دم در خونشون مرینتو دیدم داشت با اون پسره م.ی.ر.ق.ص.ی.د دلم میخواست گریه کنم مگی اونجا بود مگی:دیدم ادرین اومده گفتم ادرین چرا اومدی اینجا فک نکنم تحمل دیدن این صحنه هارو داشته باشی ادرین:تو از ر.ا.ب.ط.ه منو مرینت خبر داری؟ مگی:اره ....مرینت:بعد از ر.ق.ص وایسادم جلوش و اون مرده(عاقد)چرتو پرتاشو خوند و من دیگه رسما ز.ن.ش بودم یه لحظه ادرینو دیدم یهو دیدم جیم منو ب.و.س.ی.د بعد از چند ثانیه ولم کرد همون جارو که نگا کردم ادرینو دیگه ندیدم.....(فلش بک به زمانی که ادرین از خونه زد بیرون)امیلی:گابریل ادرین نیس گابریل:چیییی؟؟؟بدو بدو فک کنم رفته سر مراسم امیلی: واییی کاری نکنه با سرعت رفتیم دیدم ادرین وایساده دم در ادرین: میخواستن همو ب.ب.و.س.ن که یهو یکی منو کشید بابام بود ازم پرسید اینجا چیکار میکنی؟؟؟ ادرین:نمیدونم خودمم نمیدونم چرا اومدم اینجا گابریل:برو تو ماشین......ادرین:رسیدیم خونه رفتم تو اتاقم هر چه که دم دستم بودو زدم شکستم 😭😭😭😭😭مرینتتتتتتت،افتادم رو زانو هام و گریه کردم شیشه خورده جلوم بود برشون داشتم و فشارشون دادم رو مچ دسته چپم😭😭😭😭 امیلی:دیدم از تو اتاق ادرین صدا میاد رفتم تو دیدم داره از دستش خ.و.ن میاد😨😨😨😨ادرینننن چیکار کردییییی گابریلللل😭😭😭😭......
وایییی اشکم در اومد😭😭😭ولی خودتون رو اماده کنید داریم به پارتای(پارت ۲۴ و بعد از اونا) هیجان انگیز نزدیک میشیم😃ناظر عزیز لطفا منتشرش کن ممنون🌷🌷🌷🌷😘😘😘
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
52 لایک
واییی خدا اشکم در اومد خیلی داستانت قشنگه کاش ی جوری ادرین میفهمید نجاتش میداد این مرینت بدبختو
خیلی بدیییی😔😢🖖🏻
چطوری انقدر غمگین مینویسی به منم یاد بده😂به هر حال قلبم درد گرفت پارت بعد رو بده بیرون😢💖
من هر کاری میاد تو ذهنم انجام میدم😂😂😉
وای عالی سریع پارتهای بعد رو بنویس 😍😍😍😍
تا پارت ۲۵ گذاشتم
عالییی بود😍
میشه اون پسره فلان فلان شده بره زیر تریلی ۱۸ چرخ بمیره من راحت بشم.😅😤😡
عالی بود🤩🤩
عالیییییییییییی
وای خدا چرا بعدی رو نمیزاری من تحمل ندارم هرچی فوش بود دادم بهش پسره باکا یعنی اح مق لطفا ی کاری کن که ما دیگه این صحنه ها رو نبینیم من دیگه تحمل ندارم چرا این کارو کردی میدونی که چه تو داستان چه تو فیلم دوست ندارم اتفاق بد بیوفته
چشم😂
یا خود خداااا😨😨😱😱عالییی بود پارت بعد زودددددد😍
گذاشتم
عالی بود عزیزم بعدی زود بزار