9 اسلاید چند گزینه ای توسط: ملیکا انتشار: 3 سال پیش 1,158 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام ببخشید که طول کشید اینم از پارت دو لطفا نظر هاتون رو بگین اگه طرفدار زیاد باشه پارت بعدی رو میزارم 😘😘😘
کت نوار: که یهو لیدی باگ بغلم کرد خیلی تعجب کرده بودم 😳😳
لیدی باگ : نتونستم خودمو بگیرم 😖😣کنترل خودمو از دست دادم و پریدم بغلش کردم
گفتم : کت خیلی نگرانم کردی خوشحالم که سالمی لطفا تو مبارزه دقت کن. 😔
کت نوار: باشه قول میدم والی این روزا خیلی نگرانمی 😏😏😏 هر ضربه ای که میخورم زود ناراحت میشی 😐😐
لیدی باگ : گوشواره هام صدا داد گفتم: باید برم بعدا حرف میزنیم پیشی بای بای 👋🏻
رفتم خونه تو اتاقم تیکی گفت : مرینت چند روزه خیلی با کت نوار صمیمی شده هااا😏😏
مرینت : خیرم اون فقط دوستمه همین که یهو 😳😨
نویسنده: اژدها وارد میشود 😳😳
آلیا مثل روح جلوم سبز شد 😨😨
مرینت اَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَاَ (داره جیغ میکشه)الیا صد دفعه بهت گفتم اینطوری نیا عه😑😠😠😠😠
آلیا: واییی دختر نمیدونی چی شد 😃 مرینت : چی 😐
آلیا: تونستم بفهمم سن کت نوار چقدره 😄😄
مرینت: خدا شفا 😐🤲 آلیا: اون هم سن ما هس ولی ۲ ماه از ما بزرگ تره مرینت : واییی نمیدونستم ولی آلیا تو نباید هویت کت نوار پی ببری ممکنه تحت تاثیر شدوهاکمات قرار بگیره 😡😡تو که نباید هویت هر دوتامون رو بدونی همینکه هویت منو بدونی کافیه 🤐😌😌😌😌😌😌😌
آلیا :خبر دوم اینکه اون تو مدرسه ی ما هست ولی تو کلاس ما نیست 😑 مرینت : باشه آلیا بسه ۰😐
آلیا: و خبر سوم اینکه...
مرینت : آآآآآآلییییییاااااااااا😩😩😫😫 آلیا: خفه 😐🤐 اون تک فرزنده 😁 مرینت : از کجا معلوم شاید خواهر یا برادر داشته باشه 🤨
آلیا: نمیدونم ولی مطمئنم حدسم درسته 😌
مرینت: باشه نویسنده : که یهو دینگ دینگ( 📱صدای گوشی) مرینت و آلیا به گوشیهاشون نگاه کردن و دیدن پیام از کلویی خانم اومده بود 😑😑 نوشته بود که به یه مهمونی دعوت کرده 💒 و گفته باید لیدی باگ و کت نوار هم بیان در مهمانی شرکت کنند
مرینت :حالا من چطوری بهانه ای درست کنم که ترک و به عنوان لیدی باگ برم 😨😰😰😰😨😰😥😥😥 آلیا: نگران نباش یه فکری میکنیم
حالا از زبان آدرین:()
مریت چی فکری میکنه
آدرین : داشتم به تلوبین تماشا میکردم و پلک هم داشت پنیر میخورد 🧀 که یهو پیام از کلویی اومده بود 💬 نویسنده : آدرین هم پیام رو خوند و متوجه همه چیز شد آدرین: حالا چه بهانه ای درست کنم که نرم و به عنوان کت نوار برم آخه 😫 پلک : به نظر من نه به عنوان کت نوار برو و نه به عنوان آدرین تو خونه بشین و پنیر بخور 🤣😂😉😉 آدرین:پلک تو 🤐 پلک : صحیح 😐 آدرین: ای کاش پدرم اجازه نده که به عنوان آدرین برم به عنوان کت نوار برم 🤲
نویسنده: ساعت ۹ شب بود پدر آدرین اجازه نداد که آدرین بره و آدرین از این فرصت استفاده کرد و تبدیل به کت نوار شد و رفت سمت مراسم و مرینت هم یه بهانه ای جور کرد و اون هم تغیر شکل داد و رفت لیدی باگ و کت نوار هر دو باهم به مراسم رسیدن تا پاشونو گزاشتن زمین هتل همه دست زدن 👏👏و جیغ شادی کشیدن که لیدی باگ و کت نوار یهو از شدت. صدا ترسیدن شهدار پاریس آندره : خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی
کت : باشه شهدار بسه آندره : به ببخشید واقعا معذرت می خوام خب دستیار ها به مهمان هامون میوه ، آجیل ، بستی بدین 😂😂
لیدی باگ : بعد از خوردن خوراکی ۲ تا صندل در وسطه مردم گذاشته بودند صندل ها در بالای دیوار بودند آنجا نشستیم و مردم یکی یکی آمدند و به ما خوش آمد گفتند تقریبا تا ساعت ۱۱ و نیم در مراسم بودیم من و کت نوار خیلی خسته شده بودیم یعنی کم مونده بود که خوابمان ببرد😴😴 که یهو کلویی خانم😒😒 آمدند و گفتند کلویی : به به فرد های مورد علاقه ام لیدی باگ و کت نوار فکر کردین بعد از اون کاری که کردین من باهاتون دوست شدم نه ما هنوز هم باهم دشمنیم بخاطر بابام بود که شما رو دعوت کردم وگرنه اصلا دعوتتون نمی کردم😈😈 که کت نوار گفت : البته کلویی ما خودمون اصلا دوست نداشتیم به مهمانی تو بیایم 😏😏 لیدی باگ : تو هنوز درگیر اون اتفاقی که که چند روز پیش اوفتاد گیر میدی خب تقصیر خودته تو نباید جلوی همه هویت تو نشون میدادی اونوقت شدو حاکمات هویت تو رو نمی فهمید و اونوقت منم میتونستم معجزه گر تو رو بدم و درجنگ برامون کمک کنی اگه به شدوهاکمات ملحق نمیشدی و جعبه معجزه آسا هارو نمیدوزدیدی منم میتونستم بهت اعتماد کنم😡😡
کلوییی: دیگه تحمل حرفاش رو نداشتم و گفتم : شما هر دوتاشون مسخره این واقعا مسخره این 😠😡😡😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤😤👿👿👿👿👿👿 و رفتم
لیدی باگ : آخیش راحت شدیم 😌
کت : آره بانو عه اون نادیا شاماکه داره میاد سمتمون
لیدی : آره حتما دوباره ۱۰۰۰۰۰ تا آزمون سوال میپرسن 😒
کت : آره بابا شاید هم ۲۰۰۰۰۰
لیدی :نه ۴۰۰۰۰۰۰. کت : خیرم ۶۰۰۰۰۰۰. لیدی : غلط اصلا ۹۰۰۰۰۰۰۰۰۰ کت : نه ... لیدی : کتتتتتتت بس کن کت : چشم 🤐🤐 لیدی : آفرین 😐😂
نادیا شاماک: تعجب نکنین این فقط اخبار در جشن آقای شهداد بورژوا هستیم و ۲ قهرمان شگفت انگیز پاریسمون هم شرکت کرده اند خانم لیدی باگ شما در این جشن به احساسی دارین 🎤🎤
لیدی باگ : افتضاح🤣🤣🤣 ببخشید شوخی کردم خب جشن عالی هست ولی سروصدا خیلی هست و طولانی 😉😉 نادیا: ممنون از نظر خب آقای کت نوار شما چه حسی دارین حستون بهتون چی میگه : 🎤🎤 کت :حسم بهم میگه از اینجا خلاص بشم ساعت شده ۱۲ هنوز هم جشن هست😑😑 مردم کار و زندگی دارند دیگه در بسته بریم بخوابیم
نادیا : خیلی ممنون همینطور که میبینین قهرمان هامون خیلی در جشن شادن و اصلا نمیخوان بزن خونه میخوان یا صبح جشن بشه 😂😂😂😂
لیدی : 😐😐😐😐😐 کت : خدا شفا 😐🤲🤲🤲 به این عقل
نویسنده : جشن تموم شد و همه آلیا، نینو، اگنس رز. ، جولیکا ، همه رفتن خونه لیدی باگ و کت نوار هم رفت تو پشت بوم کت : خب بانو خوش گذشت ؟ لیدی : آره خوب بود تو چی ؟؟ کت : آره اصلا متوجه شدی که امروز شروری در کار نبود لیدی :آره شاید شدوهاکمات نقشه های بزرگی داره ولی باید مراقب باشیم 😠😠 کت: آره چون ما لیدی باگ و کت نواریم
لیدی : آره خب من بریم ساعت ۱ نیم شد شب بخیر پیشی 😘😘👋🏻👋🏻کت : شب خوش بانوی من 😍😍😍🤩🤩😘😘 نویسنده مرینت و آدرین رفتند خونه و تو تختشون دراز کشیدن و خوابیدم از زبان آدرین: پلک ، پلک ،پپپللللک پلک : هااااااااا چیه ؟؟؟؟🥱🥱🥱😡😡😡
آدرین:پلک تو میدونی لیدی باگ کیه ؟ پلک : نصفه شبی منو از خواب شیرین بیدار کردی🙄🙄 و میگی لیدی باگ کیه؟ خوب معلومه که می دونم کیه ولی نمیتونم بگم شب بخیر آدرین : پلک ، پلک،پپپپلللللک ای بابا باشه بخواب فردا حرف میزنیم پلک: ای خدا منو از دست این نجات بده 😭😭😭😭😩😩😩😩😩😫😫😫 آدرین:خفه بخواب 😐😐
پلک چشم : چشم 😐😐
از دست پلک و آدرین
خب این پارت هم تموم شد امید وارم خوشتان بیاید و بهتون خوش گذشته باشه اگه نظر ها بیشتر باشه پارت ۳ رو میزارم بایی خوشگلا
عالی بود داستانت بای
.................... بای نظر ها برامون نشه
....
............♡♡♡♡♡♡♡♡♡
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
سلام عالی بود و بخاطر اون حرف ها شرمنده برا شوخی میگفتم😔😔
اشکال نداره عزیزم
خیلی شرمنده من خیلی شرمندم😭😭😭😭😭😭😭
عه عه این چه حرفیه چقدر پسر احساسی هستی چند سالته بچه ای مگه
اره خیلی احساسیم و ربطی به سن نداره و 17م قبلا احساسی نبودم رمان خوندم این جوری شدم و شرمندهه برا بار اخر
خوشگلم تیکه ننداز درسته یه سال ازت کوچیک ترم ولی زیاد احساسی نیستم شما باید مرد باشی😄😄😄😂😂
چشم
تو خوب نیستی عالی هم نیستی تو محشریییییی
خیلی عالی بود😍💜
البته از خنده هم روده بر شدم😐😂🥢
قربون شکلت😆😆
💕💕
عالیـــــــ
میسی
عالی مثل گل قالی 💌
قربونت😘😘😘😘
داستانتو دوس مودارم
سلام این عالیه نمیدونم کی 😕 ولی تست من هم یه سر بزنید 🙂 البته اگه بیاد 😐 راستی یکی بهم میگه چقدر طول میکشه تا یک تسته ۱۰ سوالی کی میاد بازم میگم عالی بود 🦄🦄🦄😍😍😍😍😄😄😄😄♥️♥️♥️♥️♥️
عزیزم بستگی داره کی بررسی بشه
خیلی جادویی مثل پارت اول 🥺
جالب بود
داستانت رو ادامه بده
میدم