
های دوستان بزنین بریم کیوتا ♥️♥️

از زبان آدرین :صبح پا شدم از خواب و یادم افتاد که امروز فینال مسابقه شمشیر بازی دارم ⭐ حمام کردم و لباس پوشیدم 😄 ساعت ٩ صبح بود ناتالی در اتاقم را زد و با لحن همیشگی گفت :برای مسابقه آماده ای؟ گفتم :آره بریم ناتالی همراهم آمد پدرم دم در ایستاده بود و گفت :امیدوارم موفق باشی آدرین تشکر کردم و رفتم سوار ماشین شدم احساس میکردم مثل همیشه و هروز اوضاع یکنواخت بود 😐
از زبان مرینت :داشتم ماکارون هایم را میخوردم و با تیکی حرف میزدم یادم افتاد امروز آدرین مسابقه دارد برایش یک کلاه مشکی با طرح بولیزش آماده کرده بودم آن را داخل جعبه قرار دادم 🌺 امروز قرار بود با دخترها یک پیک نیک کوتاه داشته باشیم راه افتادم اما بدون بادیگارد احساس آزادی داشتم 😍💋
رفتم پارک کارامانوا پارکی که همیشه برای پیک نیک میرفتیم برای دخترها دست تکان دادم و سلام کردم ♥️✨ آلیا با کنجکاوی پرسید :مرینت اون کادوی خفن برای کیه؟ نکنه برای همون دلبر؟ 😂😂 با اظطراب گفتم :خوب آره امروز فینال شمشیر بازی داره 😖 اما من عمرا بتونم بهش بدم 😔 😔 رز گفت :مرینت امروز همون روزیه که باید به آدرین حست را بگی اما با این کلاه شاید هیچوقت نتونی بهش بدی تو میتونیییی 😍🤩💜
همه بهم روحیه دادن و گفتن که من میتونم 💙💙 نفس عمیقی کشیدم و خداحافظی کردم و رفتم به سمت خانه ی آدرین ساعت را نگاه کردم و دیدم آدرین الان خانه است زنگ را زدم و ماجرا را برای ناتالی توضیح دادم او با لحنی سست گفت :آدرین هنوز نیومده و وقت برای این مسخره بازی هارا نداره به سلامت 😐😑 نا امید شده بودم که مغزم جرقه ای زد رفتم پشت یک دیوار و گفتم تیکی دختر کفشدوزکی آماده 😉🌹 یویوم را پرت کردم و وارد اتاق آدرین شدم اتاق آدرین مثل یک قصر بود همه جا را با دقت دیدم و صعف کردم یاد هدیه افتادم گذاشتمش که یادم افتاد امضاش نکردم امضا کردم و زدم از طرف مرینت از زبان آدرین :در اتاقم را باز کردم که دیدم لیدی باگ از اتاقم خارج شد با تعجب گفتم :دختر کفشدوزکی؟؟ به کادو نگاهی کردم متعجب شده بودم گفتم :چرا باید دختر کفشدوزکی از طرف مرینت برای من کادو آورده باشه؟
پلگ گفت :حتما مرینت خواسته 🤪 آدرین با لکنت گفت :یا یا شاید ممم مرینت دختر کفشدوزکیهههههه پلگ با نگرانی گفت :آدرین شما نباید هویت هم را بدونین گفتم :چون من هویتش را میدونم که اون نباید هویت منو بدونه کلاهو گذاشتم رو سرم و عین دیوونه ها رفتم به سمت بیرون
دوستان میدونم جای حساسش قطع کردم ولی پارت شش را به سرعت میذارم 😉😉 امیدوارم لذت ببرید 💖
چالش :کدوم پارت که منتشر شده از همه بهتر بود 😄 لایک و کامنت فراموش نشه بای کیوتا 💋 💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همین الان بعدی رو بزار منتشرش کنم
راستی من این تست رو منتشر کردم آجیم میشی؟؟؟