10 اسلاید امتیازی توسط: B.H.R انتشار: 4 سال پیش 3,281 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم قسمت 28 این قسمت کمی کوتاه هستش چون برای قسمت های دیگه برنامه دادیم نظرات فراموش نشه♥
بریم سر داستان....
داشتیم صحبت میکردیم که یهو گوزن شاخدار و سنگجاب از پنجره پریدن وسط خونه آلیا گفت مرینت!!!!!! یهو برگشتم باورم نمیشد اونا از کجا هویت مارو میدونستن من. داد زدم : آدرین بچه ها... آدرین سریع دست به کار شد و دیوید و کارمن رو بغل کرد و برد به یکی از اتاق و بعد دویدم تو اتاق و تیکی اومد بیرون و گفت چیزی شده؟؟ گفتم بد تر از چیزی وقت تغییر شکله تیکی خال ها روشن تغییر شکل دادم
و از اتاق خارج شدم و بعد سنجاب گفت خوب خوب نگاه کن ببین کی اینجاست دشمن همشگی من گفتم تو با من کار داری چی کار به این آدم ها بیگناه داری؟? گوزن شاخدار گفت: نه اتفاقا با تو کار نداریمم و بعد رفت تو اتاقی که بچه ها و آدرین توش بودن الیا داد زد نهههه ادرین گوشه افتاده و بچه ها نیسن? نمیدونستم چیکار کنم حتی نمیدونستم کی وارد اتاق بچه ها شدن سنجاب و گوزن به طرفم اومدن داد زدم آلیا برو اونارو بردار الیا گفت چی؟ گفتم به کمک نیاز دارم گفت آها و دوید به طرف در خونه همون موقع بود که گوزن جلوش رو گرفت
من رفتم سمت ادرین گفتم : بچه ها .. گفت گو...زن ..برد...تش..ون گفت گو...زن ..برد...تش..ون آدرین گفت کفشدوزک نمیتونم تکون بخورم گوزن از قدرت فلج کردن ش روم استفاده کرده بچه ها رو برد منو ول کن برو اونارو نجات بده گفتم حالت خوبه؟ گفت آره فقط یکم درد دارم تو نگرانم نباش برو بچه هارو نجات بده یکم دو دل شدم آدرین گفت من چیزی نمیشه گفتم ولی پسر.. گفت من چیزیم نمیشه تو برو
سنجاب گفت چرا حالا انقدر تو نگران پسری هستی که با یک نفر دیگه ازدواج کرده هستی ! نکنه که تو خودش باشی مرینت دوپن چنگ ? و با دو نفر ازدواج کردی یا شایدم آدرین خوش باشه ( گربه سیاه) و بعد زد زیر خنده آدرین گفت من باید احمق باشم که مرینتو ول کنم و برم سراغ لیدی باگ در ضمن من ، گربه سیاه ؟ اصلا به هم میخوریم؟ اون همش تو جنگ ها شکست میخوره? من سریع دست ادرین رو گرفتم و آدرین رو بلند کردم و سریع با تمام سرعت از پنجره خونه ادرین و خودم رفتیم بیرون به ادرین گفتم حالا چیکار کنیم نینو از دم پنجره داد زد پسرممممم،اونا پسرم رو بردن الیا هم پشت سرش گریه کنان اومد و گفت کمکم کن میدونم میتونی مری...کفشدوزک به آدرین گفتم: وایییی اونا کارمن رو بردن حالا چی کار کنیم....
و یه بغضی تو گلوم جمع شد آدرین گفت : دیوید هم همینطور (بعدبا ناراحتی گفت)نگران نباش پیداشون میکنیم? قیافه من:? قیافه آدرین:? رفتیم پیش الیا و نینو بهشون آروم و سریع گفتم به کمکتون نیاز دارم الیا گفت: باشه و بعد دوید و از تو کمدش معجزه گر هارو داد و با نینو تغییر شکل دادن گفتم الیا فیلیکس همون گوزن هستش ولی به کمکتون نیاز دارم اون روی آدرین قدرتش رو استفاده کرده و الان آدرین نمیتونه حرکت کنه قدرت سنجاب هم کنتروله مواظب باشید که بلوتش توی دستاتون تیوفته حالا دست به کار میشیم
روباه رمز گفت:بچه هامون در خطرن ، باید چی کار کنیم؟ گفتم پیداشون میکنیم هرجوری که شده ادرین جوری که کسی نبینه تغییر شکل داد و گفت:مطمئنم که اونا از این طریق جعبه معجزه هارو میخوان سرمو تکون دادم و گفتم:تا خوابشو ببینن گربه گفت:هنوز باورم نمیشه فیلیکس انقدر آدم بدی باشه? و سنجاب بالا خره رسیر و گفت خوب خوب میبینم که گربه سیاه یا همون آدرین اگراست هم به شکل فلج بهمون ملحق شده? نینو گفت:فقط یه دقیقه مونده و بعد گربه سیاه دوباره میتونه حرکت کنه که بعد سنجاب گفت خوب کفشدوزک میتونیم باهم یک معامله کنیم گفتم چی؟ همون موقع بود که موقع فلج بودن گربه تموم شد و اونم بلند شد وایساد نینو گفت:خوشحالم که برگشتی رفیق و بعد یهو جلوی دهنش رو گرفت سنجاب گفت:معامله اینجوریه که تو جعبه و معجزه گرا و معجزه گرای خودتونو رو میدی و ماهم بچه های بهتون پس میدیم?
گفتم هرگز همه یه جوری بهم نگاه کردن،اینجوری:? و بعد حمله کردم اونم حمله کرد خشمگین بودم گربه هم پشت سرم اومد سنجاب داد زد:بلوط کنترل ....و بعد بلوط رو به سمت ما پرت کرد نینو گفت: روباه قرمز از قدرتش استفاده کرد وگفت سراب یک توهم از اینکه میلیارد ها از خودمون وجود داره درست کرد داشتیم سنجاب گول میزدیم که یهو گوزن شاخدار از پشت اومد و همه توهم هارو از بین برد? نمیدونستم چجودی ولی با یک حرکت تمامشون رو از بین برد
گفتم دیگه کافیه و داد زدم:گردونه خوش شانسیییی... یه اسباب بازی بچه افتاد توی دستم یه بومرنگ بود دورو برم رو نگاه و دیدم گوزن شاخدار و کمر بند گربه روشن شدن کمر بند پیشی رو گرفتم و بستم به بوم رنگ گوزن شاخدار گفت : شاخ فلج کننده و دوید سمتم منم دویدم به طرفش از بالای سرش پریدم پشتش و بومرنگ رو با کمر بنو انداختم دور دست و بدنش بومرنگ باعث شد دستش بخوره به خودش و خودش فلج شد و افتاد زمین منم معجزه گرش رو برداشتم همون موقع سنجاب رفت به طرف نینو و آلیا که داشت وقتشون تموم میشد و یهو.....
نظرتون در مورد این قسمت چی بود؟
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالییییییییی بود
عالی بود مهشر بود بای بای🖐🖐🖐🖐🖐
راستی هنوز و هنوز عاشقانه ترش کن💙💚💛💜💔💟💞💗💖💕💓❤💘😙😚😗
چرا ادامش رو نمیزاری
دوستان پارت ۱۰ مرینت❤️❤️ آدرینت منتشر شده خیلی عاشقانه و باحال با کوامی های جدید برید ببینید بهترینه
کلاس هشتمی هستم
و بدونید من راضی هستم ♥
یا قسمت بعدی رو میذارم یا خود کشی میکنم ?
اینقدر که دیر میذاری هر وقت میبینم بعدی اومده خونه رو میذارم رو سرم?
داستانتون عالیه بیشتر از۳۲ نرو و داستان نن هم اگه میشه بخونین اسمش هستMiralcs و تا الان ۷ تا قسمتش رو منتشر کردم و فصل۱ تو قسمت۷ تموم میشه فصل دو در حال برسی هست اسم قسمت اول فصل دو هستMiralcs.2.1ممنون میشم بخونین
عالی عالی لطفا بعدی رو بزار اگه میخوای اینجوری پیش بری که زودی هر دو تا داستان رو تموم میکنی یکم قسمت عا رو زود تر بزار
کسانی که میگن تا صد نمیدونم بینهایت به بر هر داستانی یا فیلمی یک آخر داره اینجوری باشه ما تا سال بعد هم نمیفهمیم آخرش چی میشه تازه من سال بعد منظورم تا صده بینهایت تا۵ سال دیگه هم تموم نمیشه