اکواستریا گرلز 3

از زبان توایلایت

گفتم :(( دیسکورد تو باید بری به قصر امپراطوری درخشان ما هم همینجا تو قصر دوستی نشان هامون میدرخشه سانست گفت یه سوالی الان ما باید کجا بریم گفتم :(( کسی مشکل دوستی نداره ؟؟؟. )) همه به علامت نه سر تکان دادند گفتم :(( پس به احتمال زیاد باید بریم سراغ آیینه . )) و من و استارلایت و اسپایک و سانست رفتیم انور و دیسکورد هم رفت سراغ کار خودش

رسیدیم آن طرف همه منتظرمان بودند

بعد یهو پایین را نگاه کردم و ....

از زبان توایلات یهو دیدم اسپایک سیم پیچ شده ازش پرسیدم اسپایک چی شده ؟؟؟ گفت ...

گفت :(( خب شاید من پام به دمم گیر کرده و همه ی تجهیزاتی که آیینه ی جادویی را باز میکرد آتش زدم توی باقیماده اش هم گیر کردم و بعد غلت خوردم اومدم اینجا. )) قیافه ی من و سانست? قیافه ی استارلایت? قیافه ی اسپایک ? قیافه ی بقیه ی دوستامون ? .

بعد رینبودش گفت پس انگار اینجا موندنی شدین و اون دنیا نابود شد ( اگر میخواید بدونید از کجا میدونن باید بگم توایلایت عینکی گفته ) بعد پینکی گفت اگه حرف از نامیدی چرا من اینطور فکر نمی کنم بعد یاد وقتی افتادم که سایرن ها به کانترلات های حمله کردن و همین اتفاق تو دنیا ی خودم افتاد گفتم

بچه ها گفتن :(( ما کمکت میکنیم . )) منم قبول کردم ( تیمبر هم گفت ) فقط یه نفر نمی خواست کمک کنه ....

......

..........