لیدی باگ و کت نوار فصل4 قسمت1

رفتم خونه و روی تختم دراز کشیدم خیلی خسته بودم بعد از یه نبرد سخت با هاک ماث . خیلی ناراحتم بودم چون استاد فو رفته بود و من کسیو نداشتم که من رو راهنمایی کنه که چطور نگهبان معجزه گر ها باشم و ادرین و کاگامیم همدیگر رو بوسیدن به تیکی گفتم که امروز بدترین روز زندگیم بود و تیکی گفت رندگی همیشه با میل تو نیست مرینت استاد فوم به تو ایمان داشته که تو رو نگهبان کرده من تیکی لبخند زدم ولی باز خیلی ناراحت بودم شب شد و تیکی خوابید ولی من نتونستم بخوابم بیدار شدم و رفتم بالای پشته بوم و هوا خوردم حالم یکم بهتر شد و رفتم کمی استراحت کردم...

صبح با صدا گوشیم از خواب پریدم فقط 1 ساعت خوابیدم صبح خیلی بی حوصله بودم تیکی بهم گفت که چرا انقدر بی حوصلم و من گفتم تیکی دیشب نخوابیدم صبحانم رو خوردم و رفتم مدرسه دم مدرسه الیا رو دیدم که ازم پرسید چرا انقدر ناراحت و بی حوصلم بعد مرینت گفت هیچی نشده . از زبان الیا این اولین باره مرینت رو انقدر ناراحت می بینم . از زبان مرینت امروز ادرین ئ نینو بهم سلام کردم ولی من جوابشونو ندادم از زبان ادرین من تا حالا ندیده بودم مرینت انقدر ناراحت باشه پس رفتم پیشش نشستم از مرینت خواستم بهم بگه که چیشد و اون با نگاه ناراحت کننده نشست رفتیم سر کلاس خانم بوستیه منو 4 بار صدا زد و من با نگاه ناراحت کننده گفتم حاضر

الیا ناراحت شد که دوستش ناحته و با هیشکی حرف نمی زنه و هاکماث یه اکوما ازاد کرد که اونو شرور کر هاکماث گفت انتقام جو من هاکماثم من به تو قدرتی می دم ک هرکی دوستات و مردم رو اذیت کرد انتقامشو بگیری ولی در عوض معجزه گر لیدی باگ و کت نوارو برام بیار انتقام حتما اربا شرارت . ادرین رفت تو دستشویی به پلگ گفت بریم عدالتو برقرار کنیم پلگ پنج ها بیرون مرینتم میره یک جا قایم میشه و میگه تیکی خال ها روشن و میرن که با انتقام جو بجنگن

گفتم گردونه ی خوش شانسی???بهم مهجزه گر موش رو داد بعد گفتم فهمیدم بعد رفت از جعبه ی معجزه گرها معجزه گر موش رو برداشتم و می خواستم بدم به میلن گفتم میلن این معجزه گر موشه تو باید برای راه درست ازش استفاده کنی و بعد از تموم شدن کاره مون معجز گر رو بمن بدی، میلن: باعث افتخارمه لیدی باگ سریع تبدیل شد ?? رسیدم بعد میلن از قدرتش استفاده کرد و به ۱۰۰ تیکه تبدیل شد و حواسش رو پرت کرت لیدی بوگ داد زد حالا نوبت توئه کت نوار ، کت نوار : کتلکزم?? و کیفش رو پاره کرد بعد لیدی باگ گفت :

گرفتمت پروانه کوچولو وقتشه شراراتت خونثا بشه ، خداحافظ پروانه کوچولو کفشدوزک معجزه اسا همچی به حالت عادی برگشت بعد گفت بزن قدش بعد رفتن توی یک کوچه و تبدیل به حالت عادی شد و لیدی باگ اون رو گذاشت توی جهبه ی معجزه گرها، از زبان ادرین : رسیدم خونه و گفتم : پنجه ها داخل بعد به پلگ پنیر دادم بهش گفتم چرا حال مرینت امروز بد بود اون گفت حتما امروز پنیر نخورده ?? ادرین خندش گرفت گفت : ای شکمو

از زبان ادرین : کاگامی بهم زنگ زد و گفت امشب ساعت ۹ میای بریم رستوران گفت اگه پدرم اجازه داد باشه بهت خبر میدم رفتم پلگ اومد بیرون گفت هم لیدی باگ هم کاگامی بالاخره کدوم مثل این میمونه که بین پنیر کمبر و پنیر فتا یکی رو انتخاب کنیم ادرین گفت : ای شکم متحرک ?? بهش پنیر دام و گفتم پرو قایم شو رفتم مدرسه و به نینو سلام کردم باز مرینت رو دیدم که خیلی ناراحت بود

از زبان مرینت الیا و ادرین و بچه ها دورم جمع شدن و از م پرسیدن چم شده منم گفت یکم بد خواب شدم چیزی نیست همه فهمیدن که دروغ می گفت رفتم دستشویی تیکی اومد بیرون و گفت : مرینت باید خوشحال باشی مرینت گفت : خیلی برام سخته یکم طول می کشه تا عادت کنم تیکی گفت : حداقل خودت رو خوشحال نشون بده تا بقیه نگران نشن باشه تیکی ...

امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید زود تمومش کردم اگه اشتباهیم داشتم ببخشدید

برا دوستاتونم بنویسن فردا قسمت دومم می نویسم

اگه این قسمت عاشقانه نبود از هر قسمت به بعد عاشقانه تر می شه ممنون که وقتتون رو گذاشتین ممنون