زندگی پر ماجراجو(۳)

یهو کت از پشتم ظاهر شد و گفت سلام لیدی باگ گفتم دیگه بهم نمیگی مای لیدی گفت مگه برای تو فرقی هم میکنه گفتم الان وفت ای حرفا نیست بهتره بریم سر وقت شرور گفتش باهات موافقم چون ما فقط همکاریم همین و بس گفتم بعدأ با هم صحبت میکنیم رفتیم دیدم که

دیدم که اون شرور همون آقای کبوتره فقط به موسیو موش تبدیل شده رفتیم و بالاخره با کلی بدختی شکستش دادیم که گربه خواست بره که گفتم شب ساعت ۸ جای همیشگی ( برج ایفل) گفتش باشه رفتم خونه و رفتم تو اتاقم تبدیل به خودم شدم و رفتم سر کتاب معجزه گر ها تا یک راه حلی بلرای زود شکست دادن ارباب شرارت پیدا کنم

عکس از قدرت های من و کت نوار بود که یهو خوردم به یک صفحه که توش نوشته بود تا اومدم بخونم یهو در اتاقم صدا داد گفتم الان نه مارتین بود و گفت باشه تا ۱۵ دقیقه دیگه بعد خوندم که نوشته بود.......

معجون هویتش رو بفهم وقتی اینو بخورم هر کسی رو که بخوام هویتش رو میفهمم تیکی گفت تا حالا ندیده بودم گفتم میخوام درستش کنم و وقتی درست کردم یه معجون بنفش به وجود اومد تا اومدم بخورم دوباره در زدند بعد گفتم کیه که گفت مارتینم زودی کتاب رو با معجون رو قایم کردم و گفتم بیا اومد و گفت میخواستم بگم من کسی رو دو.ت دارم گفتم اون کیه گفت تو مرینت گفتم ای بابا گفتش من رفتم گفتم واقعاً بیکاری گفتش بای منم گفتم بای

من اسلاید های قبل رو دو روز قبل نوشتم و نمیدونم تا کجا نوشتم ولی از اینجا شروع میکنم از زبان مارین چهار سال پیش که لیدی باگ و کت نوار ظاهر شدند من راجبشون کلی تحقیق کردم و همه مطالب رو راجب کوامی ها و قهرمان ها رو میدونستم وقتی خواستم برم تو

اتاق مرینت یهو یک نوری از پشت در ظاهر شد. و وقتی رفتم نبود یک ساعت بعد دوباره رفتم ولی ایندفعه بودش و گفتم من دوست دارم وقتی داشتم از در اتاق میرفتم بیرون یک دوربین که پتانسیل ضبط تصویر و صدا رو داره وصل کردم به یکی از چوب های اتاقش و رفتم تو اتاقم با استفاده از موبایلم و دوربین اتاق مرینت رو میدیدم که یهو دیدم مرینت

ببخشید کم نوشتم ولی من هر وقت یک پارت از داستانم رو مینویسم تا یک شبانه روز سر و چشمم بی نهایت درد میکنه

دوستان من یک داستان دیگم دارم مینویسم به کمک مادرم( البته مامانم نمیدونه من تو سایت تستچی هستم) اسمش زندگی الی هستش خوشحال میشم وقتی منتشر شد اونم بخونید چالش پسری یا دختر؟؟؟ داستانم رو بیش از حد عاشقانه کنم؟؟؟