Miraculous Lady bug2

خواهشا نظرات رو بنویسید

به تیکی گفتم اون پسری که امروز اومد و به ما کمک کرد خیلی باحال بود. تو اونو میشناختی؟بعد تیکی گفت یادم نمیاد که یه همچین میراکلسی دیده باشم.دیگه شب شده بود من گفتم شب بخیر تیکی و تیکی هم گفت شب بخیر مرینت بعد خوابیدیم .صبح با صدای گوشیم بیدار شدیم بعد رفتم مدرسه و یه شاگرد جدید اومده بود سر کلاس. حدس بزنید کی بود؟

درسته اون برادر مرینت تیم بود که وقتی ده سالش بود پدر و مادرش گمش میکنن ولی هیچکس به جز پدر و مادر مرینت نمیدونه که اون برادر داره. اول تیم با خانم بوستیه وارد کلاس میشه و خودش رو معرفی میکنه. بعضی از بچه ها شک میکنن که چرا فامیلی هاشون باهم یکیه ولی مرینت اهمیت نمیده.

امروز میرم خونه و به پدر و مادرم میگم خیلی عجیبه یه نفر به اسم تیم دوپنچنگ شاگرد جدید کلاسمونه . مادر و پدرم تعجب میکنن ولی به روی خودشون نمیارن .ولی من ازشون میپرسم که اونو میشناسه یا نه اونا میگن نه .

میگم باشه و میرم تو اتاقم و از تیکی میپرسم تیکی تو میدونی اون میراکلسی که مثل میراکلس بانیکس بود چیه؟ تیکی میگه:مرینت من یادم نمیاد یه همچین میراکلسی تا به حال دیده باشم

فردا میرم مدرسه و میبینم آدرین و نینو با اون پسر جدید یا تیم دوست شدن مثل رفیق های صمیمی . راستی یکم از خصوصیات تیم براتون بگم : یه بچه پولدار که تو پنت هوس زندگی میکنه و فوتبالیست ماهری هم هستش

مجبور شده به خاطر تیمی که اینجا میخواد باهاش قرارداد ببنده به پاریس بیاد و اون اهل شهر نیویورکه و همیشه لباسای خوش تیپ مثل کت و شلوار میپوشه و خیلی هم باهوشه

اینا رو میگم فکر نکنید من از اون خوشم اومده من لوکا رو خیلی بیشتر دوست دارم . ادامه داستان از نگاه تیکی

تیکی یهویی پلگ رو میبینه میره پیش پلگ پلگ بهش میگه بیا بریم طبقه پایین کارت دارم. میخواست بهش بگه که هاک ماث بابای آدرینه ولی تا رفتن پایین یهو بوی پنیر به دماغش خورد و کلا مسئله رو فراموش کرد که میخواست به من یه چیزی بگه منم بهش میگم تو به خاطر پنیر داری جون ما و صاحبامون رو میندازی تو خطر. تو دیگه کی هستی؟

ممنونم که تا اینجا با ما همراه بودید. شرمنده ولی شاید از این به بعد یه روز درمیون براتون تست بفرستم به خاطر مدارس واقعا وقت نمیکنم بنویس???

حتما اگه نظر بدید قسمت بعد رو زودتر میزارم. یاعلی خدانگهدار???