
بچه ها سلام خیلی خیلی متاسفم بابت تاخیر طولانی داستانم ولی حالا میریم سراغ داستان
سلام دوستان دوستان لطفا اگه تست یوتیوبر های باحالم منتشر شد حتما بهش یه سری بزنید چون واقعا یوتیوبرای باحالی رو بهتون معرفی کردم (اگه منتشر شده) تیم: یهو یه پیام اومد تو گوشیم گوشیمو در آوردم و دیدم مرینته که بهم میگه : امشب زیاد حالت خوب نبود الان بهتری؟ تیم: آره بهترم خیلی هم بهترم امروز چون زود از خواب بیدار شده بودم کسل شده بودم مرینت: باوشه ولی باورش سخته چون تا حالا اینجوری ندیده بودمت. تیم: حالا ولش کن الان حوصله ندارم مرینت: باشه شبتم بخیر😉😉😉 تیم : شب تو هم بخیر😉😉😉
تیم: هههههه ( خمیازه ) امروز حالم خیلی بهتره ولی آرور کجاست؟ تق تق تق ( رفتن به طبقه پایین ) رفتم پایین یهو آرورو در حال آشپزی دیدم اوه تازه یادم اومد امروز آشپزمون مرخصی بود . رفتم پیش آرور تیم:صبح بخیر آرور : صبح که نه ظهر بخیر ساعتو دیدی چنده؟ تیم: یه نگاهی به ساعت کردم دیدم دوازدهه یه لحظه فکر کردم دیشب یه دو سه تا قرص خواب خوردم که ساعت دوازده بیدار شدم. حالا یه خورده زاویه داستانو عوض میکنیم
استیو: بچه ها هدف ما فقط یه چیزه و هدف ما چیزی نیست جز انتقام که البته ایت بخش با خودمه ولی شما باید تیم رو برام بیاریدش پس تو اولین فرصتی که تنها گیرش آوردید بگیریدش و برام بیاریدش (داره با خلفکارا حرف میزنه)
خلفکارا:(همه با هم) چشم قربان. استیو :بعد از اینکه همه رفتن یه خنده خیلی شیطانی کردم در حدی خندم وحشتناک بود که خودمم ترسیدم . (خودم: نخند مسواک گرون میشه😂😆😄😃😀😁😊😐) (بچه ها برا خلفکارا از خلافکار ۱ تا خلافکار ۴ اسم میزارم چون واقعا حفظ کردن اسماشون سخته) یک هفته بعد: خلافکار یک : یه هفته اس تو پاریسیم ولی چرا این مرده رو تنها نمی بینیم من پولمو میخوام خلافکار ۳ : کیه که پولشو نخواد و در ضمن ساکت باش تا او نرفتیم.
بریم پیش استیو : برو پارت بعد
استیو: حالا بزار به این خلفکارای 🤬 زنگ بزنم ببینم دارن چی کار میکنن؟ زنگ زدن : بوق بوق بوق خلافکار: سلام قربان سلامو درد یه هفتس دارید چی کار میکنید؟ خلافکار : شرمنده قربان اصلا نتونستیم تنها گیرش بیاریم استیو: خب خب خب نمیخوام بشنوم هر کاری میخواید بکنید ولی سریع تر برام بیاریدش 😡😡😡
(دلم برا خلافکارا سوخت گیر چه آدمی افتادن خدایی😂😂😂) بریم پیش خلافکارا. خلافکار ۱: بچه ها باید یه جوری گیرش بیاریم . باید یه نقشه ای بکشیم . یک روز بعد: از دید تیم : رفتم پیش آرور تا بپرسم برایان کجاست چون از صبحه که پیداش نیست رفتم پیشش و پرسیدم و آرور گفت که برایان با اریک برای ناهار رفتن بیرون من گفتم آخه الان ساعت پنجه چرا هنوز نیومده؟
باز تا ساعت شیش منتظرش بودم ولی نیومد رفتم ماشینمو روشن کردم و رفتم دنبالش ولی پیداش نمی کردم داشتم تو یه خیابون خلوت میرفتم که یه ماشین اومد جلوم وایستاد منم مجبور شدم وایستم یهو دو نفر مسلح اومدن پایین منم نتونستم کاری کنم و منو با خودشون بردن(چون یه پارچه رو سر تیم کشیده بودن تیم نفهمید چی شده)
از دید برایان: امروز یه خورده با اریک شیطونی کردیم و بعد از ناهار رفتیم باغ وحش و بعدشم رفتیم شهر بازی. ساعت هشت : بعد از اینکه رفتیم شهربازی و کلی خوش گذروندیم دیگه میخواستیم بریم خونه به خاطر همین تا جایی که مسیرمون یکی بود با هم رفتیم و بعدش از هم خداحافظی کردیم فقط امیدوارم مادر پدرامون نگرانمون نشده باشن چون فقط قرار بود برای ناهار بریم. وقتی رسیدم خونه مامانم هی از این ور به اون ور میرفت وقتی منو دید سریع بغلم کرد و گفت برایان، عزیزم فکر کردم برات اتفاقی افتاده . من گفتم پس بابا کجاست؟ مامانم گفت که اومده دنبال تو ولی خودش هنوز بر نگشته. آرور: حالا کجا بودی؟
این بود از داستان ما. امیدوارم موفق و پیروز باشید. تا قسمتی دیگر خدا نگهدار🌹🌹🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 🤣🤣🤣
عالیییییییی بودش
بالاخرهههههههه🥳🥳🥳🥳 عالیییی بود عالی عالی عالی عالی 🤩🤩
اگه صادقانه باشم خوب نبود اصلا خیلی کم بود و داستان رو یک قسمت تو یک حال و هوا داشتی اونم معلومه خانواده تیم و استیو خلافکار ها نمیدونم چی شده تمام روحیه قبلیت که آدم دوست داشت داستان صد قسمت بشه داره از بین میره ولی هنوز وقت داری کی برگردی به خودت
یه خورده از تیکه هاشو حذف کردم . نوشتم بعد وقتی رفت تو بررسی ترسیدم عدن تایید بخوره حذفشون کردن و گرنه از نظر خودم قبلیه باحال تر بودش و در ضمن دیگه واقعا چیزی برای ادانه ندارم شاید دیگه ننویسم
راستش سریع میخوان سر و تهشو در بیارم
عالی
خیلی ممنون🙏🙏🙏
عالیییییییییی بود مثل همیشه👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
راستی پارت های داستانم هم اومده اگه نمی دونی🙂
خواستی برو بخون😘😊
پارت بعدی هم لطفا زود بزار
مرسی
خیلی ممنونم🙏🙏🙏
حتما داستاتونو میخونم😊😊😊
عالی بود ولی چرا کم نوشتی
خیلی ممنونم🙏🙏🙏
کم نوشتم چون قسمت بعد هم همون روز گذاشتم
به تیت های منم سر بزنید
چشم