11 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💛jimin💛 انتشار: 4 سال پیش 5 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب تو این قسمت اسم اون شخص ناشناس معرفی میشه و من تو اسلاید اول فقط ادامه پارت قبل رو میذارم بعد میرم سراغ داستان بعد کلا فلش بک هست یعنی گذشته رو میبینید میخوام قسمت بعد رو قسمت اخر از این فصل بکنم و فصل بعد رو نمیدونم کی مینویسم خب بریم سراغ داستان:
جین دختره رو گیر می اندازه جین: اسمت چیه؟ دختره: وای تو کی هست؟ جین: اسمتو بگو تا بفهمی فقط اسمتو بگو دختره: سو.... سو....سو وان هستم جین: پس سو وان تویی ببخشید ترسوندمت لطفا با من بیا جین بردش تو ماشین دختره: نمیخوای بگی کی هستی؟ جین ماسک و کلاهشو دراورد جین: من جین هستم میخوام ببرمت فرودگاه دختره: چرا؟ جین: باید بری پیش سوهی دختره: پس عشق سوهی جین بود تو بودی من فکر نمیکردم تو باشی من نمیتونم بیام وگرنه سوهی اسیب میبینه اگه اسیب نمیدید من زود تر رفته بودم پیشش و حقیقت رو بهش گفته بودم جین: حقیقت چی؟ سو وان: حقیقت چانگ هو و چانگ هی جین: کی؟
فلش بک «سال اول دبیرستان» ساغر: سال اول و روز اول دبیرستانت هست مراقب خودت باش سوهی: باشه خواهر ............................................................................................ سو وان: سلام من سو وان هستم سوهی: سلام من هم سوهی هستم«اینجا باهم دوست میشن» چانگ هو: داداش میگما اون دختره کیه؟ چانگ هی: نمیشناسم تازه اومده فکر کنم همکلاس باشین چانگ هو: شاید چانگ هو: سلام من چانگ هو هستم سوهی: سلام من هم سوهی هستم چانگ هو: خوشبختم سوهی: همچنین ......................................................................
یک هفته بعد سو وان: میگما این پسره چانگ هو چطوری هست؟ سوهی: پسر خوبیه چطور؟ سو وان: ولی داداشش خوب تره سوهی: چانگ هی؟ سو وان: اره سوهی: من حرفی ندارم سووان: اون چانگ هو هست؟ انگار ناراحته دوستاش دورش جمع شدن سوهی: اره یک لحظه وایسا هی یونگ: سلام سوهی «یکی از دوست های چانگ هو هست سیاه لشکر هست» سوهی: سلام هی یونگ چانگ هو چیزی شده چانگ هو جواب نداد سوهی: بعد مدرسه دم در منتظرم باش باهم حرف میزنیم. سووان: چی شده؟ سوهی: حرف نزد گفتم بعد از مدرسه باهم حرف میزنیم «بچه ها میگما هر وقت احساس کردین داستان لوس شده یا نیاز به تغییر داره بگین منم تغییر میدم برای فصل بعد و اینکه این قسمت اخر نیست پارت بعدی قسمت اخر است از این فصل است» سووان: اوکی ........................................................................................
راستی یادم نمیاد گفته باشم سوهی و جیهوپ دوست دبیرستانی هم بودن» جیهوپ: سلام سوهی میای باهم بریم خونه؟ سوهی: سلام جیهوپ نه ممنون با چانگ هو کار دارم جیهوپ: امم باشه سوهی: ممنون چانگ هو دم در مدرسه منتظر بود سوهی: سلام چانگ هو چانگ هو: سلام سوهی: الان رانندم میاد دنبالم میریم یک کافه چانگ هو: باشه ........................................................................................ تو کافه سوهی: حالا بگو چیشده چانگ هو: خبب«با بغض» سوهی: گریه نکن فقط بگو چانگ هو: خب داداشم سوهی: بگو چانگ هو: داداشم همش پدرم میزنتش سوهی: خب چرا؟ چانگ هو: به خاطر من سوهی: چی؟ چانگ هو: اگه من دیر بیام اگه من گم بشم اگه من اسیب ببینم تو مدرسه داداشم دعوا میشه که چرا مواظبم نبوده سوهی: میخواید بیاید پیش من چانگ هو: فکر کردی من میام؟ سوهی: دوتاتون بیاید پیش من یک مدت چانگ هو: خب نمیدونم سوهی: تا فردا تصمیم بگیر بیا بریم خونه. دم خونه چانگ هو میها: چرا صدای داد میاد چانگ هو: مثل همیشه سوهی: گریه نکن بیا بریم داخل بادیگارد سوهی پشت سرشون به خاطر صدای داد شنیدن اومد ولی سوهی نفهمید پدرش: چرا مراقب چانگ هو نبودی الان دیر کرده معلوم نیست اتفاقی براش افتاده یا نه اومد بزنتش که سوهی سریع دستش رو گرفت سوهی: اقا شما دارید چی کار میکنید؟ پدرش: تو کی هستی؟
سوهی: هم کلاسی چانگ هو پدرش: چطور جرئت کردی دست منو بگیری سوهی: پسرتون رو ببینید از این کار شما که با برادش میکنید گریه میکنه شما اینقدر سنگ دل هستین؟ پدرش خواست سوهی رو بزنه که بادیگارد سوهی نذاشت پدرش: این دیگه کیه؟ بادیگارد: من بادیگارد خانم هستم خانم حالتون خوبه؟ سوهی: خوبم مرسی من چانگ هو و چانگ هی را با خودم میبرم چون دعوتشون کردم خب به میل خودشونه بیان یا نیان من هم نمیتونم به زور ببرمشون اگه میاید برید وسایلتون رو جمع کنید چانگ هو به چانگ هی نگاه کرد که قبول کنه چانگ هی: ما که نمیتونیم بریم خونه ی غریبه چانگ هو: غریبه نیست چانگ هی: تو برو چانگ هو: من بدون تو نمیرم بیا بریم دیگه قبل از اینکه بیایم بهم گفت که منو و تو یک مدت بریم پیشش برو تو یک ساک وسایلمون رو بریز چانگ هی: باشه
سوهی: وون ببرشون تو ماشین«وون اسم بادیگاردتونه» بادیگارد: چشم خانم ............................................................................................ سوهی: باز که تو ناراحتی چانگ هو: میترسم بابام یک کاری بکنه که خیلی تو ناراحت بشی سوهی: مثلا چی؟ چانگ هو: هر چیزی سوهی: بیا برای شام اگه داداشتم اینجا راحت نیست براتون یک خونه میگیرم هر جا خواستین چانگ هو: نه ممنون به زور قبول کرد بیاد اینجا حالا قبول کنه براش خونه بگیری؟ سوهی: بعدا حرف میزنیم. ...................................................................................... جیهوپ: سلام سوهی سوهی: سلام جیهوپ جیهوپ: میگما سوهی میای با هم بریم بیرون سوهی: من اخه مهمون دارم یک مدت پیشمون هست جیهوپ: باشه ..........................................................................
باباش«به منظور بابای چانگ هو و چانگ هی»: میخوای به سوهی برسی؟ جیهوپ: صد البته باباش: خب اینم نقشه جیهوپ: میخوای من قاتل بشم؟ باباش: نه وانمود میکنی که قاتلی تو به سوهی میرسی و من به اون دوتا پسر و گرفتن انتقام معامله ی خوبیه نه؟ جیهوپ: اره پس اگه چیزی با خوبی بدست نیومد با بدی شاید بدست بیاد باباش: افرین جیهوپ: هفته ی دیگه کار عملی میشه باباش: خوبه 😊 سو وان متوجه این قضیه شد رفت با جیهوپ حرف بزنه سو وان: میدونی چه ناراحتی بزرگی سراغ سوهی میاد با این کار جیهوپ: خودم خوشحالش میکنم تو دخالت نکن سووان: تو عاشقش نیستی اینو خوب فهمیدم اگه عاشقش بودی بدی رو انتخاب نمیکردی
یک هفته ی بعد ساغر: سوهی چیزه خب سوهی: چیزی شده؟ ایلول: خب چانگ هو و چانگ هی تو تصادف فوت کردن سوهی: چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟
جای حساسی بود میدونم شاید فکر میکنید این دو هنوز زندن ولی من پاسخ نمیدم چون ممکنه زنده نباشن من هر شب به فکر داستانم برای ادامش به اینجا میرسه یعنی گریه میکنما خیلی بده خودتون رو بذارید جای سوهی و فکر نمیکردید سئول بخواد دوست صمیمیش رو به جیهوپ بفروشه حواستون رو جمع کن که مثل جیهوپ راه بد رو انتخاب نکنید همیشه معرفی داستان رو بخونید چون اونجا خلاصه رو میذارم هنوز مونده خیلی بد میشه اگه عشقت بمیره پس نگران نباشید اتفاق های خوب هم میفته همیشه بد نیست برید به سوهی دلداری بدین چون من نمیتونم چون خودمم گریه میکنم باهاش پس هر کی میتونه بهش کمک کنه منم قول میدم داستان رو خیلی خوب بکنم
سوهی: چییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی؟ کدوم بیمارستان؟ بگوووو بگووووو شوخی میکنی😭😔 ایلول: متاسفم و با گریه از اتاق رفت سریع رفتی بیمارستان دیر شده بود خاکشون کرده بودن نههههههههه نمیتونه داستان اینجوری تموم بشه سوهی رفت سر خاکش سوهی: نه نمیتونه قصه ی عشق ما اینطوری تموم بشه«اهم اهم من باید تغیرش بدم نه تو سوهی: حالا یک دیالوگ گفتما بشه» جیهوپ: متاسفم سوهی رفت تو بغل جیهوپ و گریه کرد. سو وان اومد پیشش جیهوپ بهش نگاه کرد که حقیقت رو نگه دارهو گرنه سوهی اسیب میبینهسو وان :سوهی گریه نکن بلاخره یک روز حقیقت رو میفهمی نگران نباش دنیا تموم نشده گریه نکن بیا بغل من بذار زمان بگذره دنیات پر از شادی میشه سوهی: چطور تونست منو تنها بذاره چطور اه اه هق هق😭؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سو وان: اون تو رو تنها نذاشت و دلش نمیخواد تو رو اینطوری ببینه سوهی: کاشکی یک بار دیگه میدیدمش جیهوپ که از حرف های سوهی عصبانی شد گفت: اون دیگه رفته برنمیگرده چرا به خاطرش گریه میکنه هان؟سو وان: با لحن بد باهاش حرف نزن نمیبینی حالش خیلی بده؟ جیهوپ: تو چیکار داری؟ سوهی جیهوپ رو سیلی زد. سوهی: تو هیچی درک نمیکنی نمیخوام دیگه ببینمت تو رو تو نمیتونی سر من داد بزنی ی با لحن بد حرف بزنی و به سووان بی احترامی کنی چون بعدا بدتر میشه جیهوپ از حرف سوهی ناراحت شد و رفت سوهی همش گریه میکرد و ساغر و ایلول که اومدن ایلول: جیهوپ با خواهر من دیگه اینطوری حرف نزن منم میدونم حقیقت چیه و بهش میگم و به تهدید هات گوش نمیدم «اینو بهش جوری گفت یعنی یک جایی گفت که کسی نفهمید» ساغر: سوهی گریه نکن ایلول: راست میگه خواهر خوشگلم شاید الان حقیقت رو ندونی و بعدا میفهمی سوهی: مطمئنم که بهم میگی قاتلش کیه؟ باید بمیره باید بمیره ساغر: اروم باش پایان فلش بک
جین: سوهی باید چه رازی رو میفهمید؟ سووان: به موقع همه متوجه میشن ....................................................................... سئول: سوهی جونم میای بریم خرید سوهی: اره سئول: میسی سوهی: یک لحظه صبر کن سئول: کجا میری میها؟ سوهی: چانگ هو؟
خب تموم شد جای حساس خب فکر میکنید زندس گفتم شایدم نباشه ولی به هر حال. لایک و کامنت فراموش نشه
چالش: به نظرتون چانگ هو و چانگ هی زنده ان؟
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی بود
عالی بود
عالی بود
ممنون عزیزم