
سلام سلام خب اول بگم که این داستان زیاد طرفدار نداشت چرا؟؟:/ دوم اینکه کامنتا تا زمانی که به ۵۰نرسه پارت بعدیو نمیزارم:/ بریم برای داستان:)
از اونجایی که من خیلی اروم حرکت میکردم چند تا وسیله از تو اتاقم برداشتم و رفتم اتاق جین، جیمین و نامجون رو باهاش خوشگل کردم😈(درواقع اتاقارو به فنا دادم:/) بعدشم رفتم تو اتاق و خوابیدم .[میدونم این اسلاید کمه ولی بعدیش زیاد میشه]
صبح با صدای الارم گوشیم بیدار شدم و دیدم جیمین خیلی کیوت خوابیده😍منم از فرست استفاده کردم و ازش عکس گرفتم(اون عکسو پاک کن)من(هان؟چی شده؟جیمین تویی؟)جیمین(نه یوناتان داره باهات حرف میزنه)من(هان؟به یوناتان چیکار داری:/)جیمین(هیچی فقط اگه میخوای اون عکسو نگه داری باید باهام به عنوان همراه بیای مهمونی☺)من(همراه؟خب من فردا هم تیمی توام همراهتم باشم زیادت نمیشع؟😐)جیمین نشست (نه بابا تازه کمم هست😆) وایییی خدااااا تو اون لباس خواب سورمه ای خیلی کیوت شده بود😍(امممم...میگم که....چیزه....)جیمین(چیه ؟چرا اینجوری نگا میکنی؟😕)من(هااا؟ اها هیچی😅فقط خیلی کیوت شدی😍)اوا خاک عالم [یاد مامان بزرگا افتادم😐] این چی بود گفتم😕جیمین(جدی؟ ممنون😁)و یه قیافه کیوت گرفت دیگه نزدیک بود غش کنم😍 قلبم دیگه جلو این همه کیوتی نمیتونست دووم بیاره😍 پس من چمه؟😐 بیخیال شدم و با یه لبخند رفتم و دست و صورتمو شستم و برای تمرین اماده شدم یه لباس استین بلند کلاه دار مشکی که تا بالا ناف بود و یه شلوارک مشکی و کفش اسپرت پوشیدم و موهام هم بالای سرم بستم و رفتم پایین سر میز صبحونه همه سرشون تو گوشی بود و بزور و با بدبختی صبحونه رو خوردیم و رفتیم که تمرین کنیم وقتی رسیدیم پسرا بلخره از گوشی دراومدن و من رو دیدن
جیمین(ببخشید یه دختر همراه ما بود شما اونو ندیدید؟)من(چرا رفت سرکوچه بقالی 😐)کوک(رفت برا من شیرموز بخره؟😃)من(نمیدونم ازش نپرسیدم😐) جیمین(خیلی ممنون)و راه افتادن که برن برا تمرین😐(خداوندا بندگانت را شفا بده 😑اگه یکم سرتونو از اون گوشی بیارید بیرون همه رو میشناسید😑) اعضا(تویی ملیکا؟؟😮)من( نه بنده عمه ملیکام😒)جیمین(چقد تغییر کردی😮...خیلی....چیزه....خیلی...)من(خیلی چی؟)جیمین(خوشگل شدی😳)وااااایییییی خدااااااا حتی وقتی خجالت میکشه بازم کیوته😍 (ممنونم😊شماهم مثل همیشه جذاب شدید 😊 حالا از این حرفا بگذریم نمیریم سر تمرین؟؟)ار ام(اره راس میگی بچه ها بریم سر تمرین) و حرکت کردیم بریم برای تمرین
از زبان جیمین= رفتیم برای تمرین ملیکا واقعا خیلی تغییر کرده بود نمیدونم ولی یه حس عجیبی داشتم وقتی نگاش میکردم😳 بنظرم زیبا ترین کسی بود که تاحالا تو عمرم دیده بودم 😍 گاهی خجالت میکشم باهاش حرف بزنم نمیدونم چرا😦 موقع تمرین همش ملیکارو نگاه میکردم که خیلی نرم و عالی حرکات رو میرفت و با موزیک همراه میشد😳😍 اون همون دختر همیشگی نبود ملیکا یه دختر کیوت بود و شوخ بود ولی اینی که کنار من ایستاده و داره تمرین میکنه یه دختر جدیده 😮 کاملا جدیه و درعین حال تمام حواسش به تمرینه و اصلا شوخی نداره😍یه دختره هات جذابه که دلم میخواد بغ.لش کنم😍
خب نخود نخود هرکه رود خانه خود😐😂😈😇 این پارتم تموم شد یادتون باشه تا کامنتا به۵۰ تا نرسه پارت بعد رو نمیزارم 😈 من خیلی بدجنسم میدونم 😈😂
بای بای😊✌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اجی خیلی بدی من چی کار کنم😐💔😭
ر
ب