
سلام امروز یکم دپ شدم ولی مهم نی:/ بریم برای داستان:)
دیدم در اتاقم ترک برداشته:/ نگو انا همش خودشو میکوبه به در که درو بشکنه:/ اخه عقل نداره برا همین😐😂 یهو درو باز کردم و انا هم داشت میدویید بزنه به در که با سر رفت تو دیوار😐😂 انا: میمردی بگی درو باز کردی؟ من: به من چه میخواستی مثل گا.ومیش خودتو نزنی به در😐 انا: راستی لئو کجاس؟ حالش خوبه ؟ چی شد؟ جرج عوضی کجاس بزنم داغونش کنم😠 من: نگران نباش اون رفت لئو هم تو اتاق مهمونه ....اوه راستی فکر کنم طفلکی الان دیگه تبش شروع شده برو ازش مراقبت کن منم میرم ادو رو بیارم انا: تب؟ برای چی؟ من: بعدا بهتون توضیح میدم و رفتم که ادو رو بیارم اما وقتی در اتاقو باز کردم میخواستم خفش کنم😡
بیخیال نشسته بود رو صندلی شعر میخوند انگار نه انگار که دوستش داشت میمرد😐 ادو: 🎶چشمک میزنم و نگاهت میکنم🎶 من:🎶 منم نیز دو چک نصارت میکنم🎶 انگار نه انگار دوستت داشت میمرد نشستی داری شعر میخونی😐 بدبخت 😐 حیف اون همه نونی که دادم تو بخوری😐 ادو: اوهووووووووووو حالا انگار چی شده 😒 من: چی شده؟ برادرم داشت به فنا میرفت تو میگی چی شده😐 بزنم بشت خاک بره چشت؟😐 برو به خواهرت کمک کن اون از تو بیشتر میفهمه😐 ادو بلند شد اومد سمتم دقیقا ۵ سانت فاصله داشتیم😨
من: اااااااا....چیزه...چیکار میکنی؟😨 ادو: چرا ترسیدی من که نمیخورمت میخوام رد شم فقط سر راهمی😐 من: اها اره راس میگی😆 و رفتم کنار اونم با یه نگاه عجیب غریب رفت 😐 من رفتم تا هم به لئو سر بزنم هم برای بچه ها توضیح بدم تو راهرو بودم که یه چیزی نظرمو جلب کرد.....
یه کاغذ بود که روش با خون نوشته بود《میا》واااااااااا چرا من:/ کاغذ رو برداشتم و بازش کردم نوشته بود《 اگه میخوای جرج رو زنده ببینی بیا سمت غربی جنگل》 یا جد انیمه😨 یعنی چی شده؟ کاغذ رو چرخوندم نوشته بود ساعت ۵:۰۰ الان ساعت ۳:۵۴ پس هنوز وقت دارم رفتم اتاق مهمون و دیدم انا یه دستمال خیس برداشته گذاشته رو پیشونی لئو ادو هم هدفون تو گوششه داره اهنگ گوش میده و باهاش رژه میره😐 رفتم پشت سرش هدفون رو برداشتم زدم پس گردنش گفتم: این هدفون من نیست؟😡 ادو: اممممم....نه😅 من: تو خوبی😒 بیا بریم بشینیم بگم چی شد نشستیم رو مبل و همه چیزو گفتم بجز اون قسمتایی که گونه ی جرج رو بوسیدم و بهش قول دادم برم پیشش و البته اون نامه که تو راهرو بود اگه میگفتم باید برام دعای شب جمعه میخوندن😐💔 ادو: یعنی الان لئو تا یه هفته تب داره؟ من: اره اما خوب میشه 😊 انا: طفلکی عش...یعنی دوستم😅 من: عش؟ این دیگه چیه؟😐 نکنه خبریه؟؟؟؟😐🔫 انا: ها؟ نه بابا چه خبری 😆 فقط ...نگرانشم😊 من: اهان😐 ولی هنو مشکوکی😐 ساعت چنده؟ ادو: ۴:۵۳ من: یا خدا چقد زود گذشت😐 هااااااا؟؟؟؟😨 چیزه من میرم قدم بزنم یکم حال و هوام عوض شه😅 و بدو بدو رفتم تو اتاقم و لباسم رو عوض کردم( یه نیم تنه مشکی و شلوار لی و کت لی موهام هم دو گوشی گوجه ای بستم و یه کتونی سفید با طرح اتیش هم پوشیدم) خودمو تو اینه نگا کردم چون یکم ترسیده و مضطرب بودم موهام و چشمام خاکستری شده بودن با سرعت خو.ن اشام ها دویدم و رسیدم به جایی که گفته بود اما چیزیو که دیدم باور نکردم😨
میدونم کم بود و میخواید فوشم بدید اما ندید چون پارت بعد سورپرایزه😈 قراره یه اتفاق بیفته که زندگی همشون رو عوض کنه😈 یااااااااااع میدونم خیلی بدجنسم😂 اسلاید بعد چالش داریم😊
چالش= بنظرتون چه اتفاقی برای جرج افتاده؟ تو کامنتا بگید 😊 راستی هرکسی دنبالم کنه دنبالش میکنم😀
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اجی خودمه
یا میزاری یا م. ی. ک. ش. م. ت
یا گوشیتو میشکنم
یا میرم تو گالریت که گفتی نرم
رفیق خودمو بخوای ب ک ش ی ش یا ب ک ش ی م
گردنتو میشگونم مارال هم الان پیشمه بخوای نزیکش بشی باید از رو جنازم رد بشی😡😡😡😡😡😡😡😡
اهم ملی جان اروم باش😐
نفس عمیقققققق
دممممم بازدمممممم دمممممم بازدمممممم افرین😀💛
یا خدا😨
یه حسی بهم میگه جرج به طرز فجیعی مرده😐😨
ممکنه😂😂😂😂
عکس تستت کیهههههههههههههههههههههههههههههههههههه
جرجه
شت همزمان هم تو این اکانتت منتشر شد هم تو اون یکی 😂😂😂
عالی بود بعدی رو بزار
این اکانت جدیدمه بقیش تو این اکانت کامل میشه😊
تموم شد
تموم شد
تموم شد
نهنههههههههههههههههه
😭
به حق جد انیمه م. ی. ک. ش. م. ت
پارت بعدو بزار😭😭😭
من نمی زارم😶😶😶😶😶😶😶🔫🔫
اجی خودمه
یا میزاری یا م. ی. ک. ش. م. ت
یا گوشیتو میشکنم
یا میرم تو گالریت که گفتی نرم
من رفتم پارت بعد رو بنویسم😂✋