شروع دوباره ۴

نننهه ژینوس ننننهههه ( با بغض) چرا اینکارو کردی هان چرا جرج : خودتون خواستین بجنگین ( جرج همون مرد هست که توی خواب همشون بود) جرج چه شکلی هست

همون موقع جرج یه چاقو میکنه توی پای جولیکا سارا النا هم فرار میکنن به بیرون جولیکا میفته زمین جرج با یه امپول خیلی بزرگ برمیگرده سر جولیکا رو هم کج میکنه تا میاد امپول رو توی گردن جولیکا فرو کنه .....

از پشت سر بیهوش میشه جولیکا نگاه میکنه ببینه کیه میبینه یه پسر خیلی خوشتیپ جرج رو بیهوش کرده جولیکا بلند میشه میگه ممنون که نجاتم دادی پسره هم میگه خواهش میکنم همون موقع النا سارا هم میرسن میگن سریع بیاد ژینوس رو ببریم بیمارستان اونا هم سریع ژینوس رو به بیمارستان میبرن

خود جولیکا هم بستری میشه چون چاقو رفته بود توی پاش

جولیکا تو فکر بود که یه دفعه همون پسره اومد تو اتاقش بهش گفت سلام دوباره ام من اسمم طوفان هست اسم تو چیه جولیکا سلام اسم من جولیکا هست خوشبختم دستشو به سمتش دراز کرد باهم دست دادن

که همون موقع النا سارا میان تو اتاق باهم میگن: جولیکا ژینوس من به سرعت سرم را از دستم بیرون میکشم اصلا به چیز دیگه ای جز ژینوس فکر نمیکردم وقتی رسیدم دکتر اومد بیرون گفت واقعا متاسفم تسلیط عرض میکنم بنظرتون چی شده بود

که همون موقع النا سارا میان تو اتاق باهم میگن: جولیکا ژینوس من به سرعت سرم را از دستم بیرون میکشم اصلا به چیز دیگه ای جز ژینوس فکر نمیکردم وقتی رسیدم دکتر اومد بیرون گفت واقعا متاسفم تسلیط عرض میکنم بنظرتون چی شده بود

با شنیدن حرف دکتر دیگه پاهام نتونستن وزنم رو تحمل کنن افتادم زمین اصلا هیچی رو درک نمیکردم مثل یه ربات شده بودم که هیچ احساسی نداشت بعد ۱۹ دقیقه بلاخره همچیز رو درک کردم زدم زیر گریه

(۸سال بعد) الان سال ها از این موضوع گذشته منو طوفان ازدواج کردیم النا و سارا هم ازدواج کردند بعضی وقتا خیلی دلم برای ژینوس تنگ میشه اما اون دیگه رفته ولی در کل زندگی خیلی خوبی داریم الانم توی خارج زندگی میکنیم

خب امید وارم که از این تست خوشتون اومدی باشه لینم قسمت اخرش بود لطفا کامت بزارین هیچکی اصلا کامت نمیزاره بزارین دیگه من کلی زحمت کشید یکمم انرژی بگیرم با کامتاتون دیگه

خب امید وارم که از این تست خوشتون اومدی باشه اینم قسمت اخرش بود لطفا کامت بزارین هیچکی اصلا کامت نمیزاره بزارین دیگه من کلی زحمت کشید یکمم انرژی بگیرم با کامنتاتون دیگه

........