قسمت پنجم فصل دوم...
پس از حدود نیم ساعت کم کم صحنه درگیری بسته و ماموران و خبرنگاران آنجا را ترک کردند. اما دختربچه همچنان رو به روی خانه ایستاده بود و همسایگان با تعجب درحالی که در حیاط یا جلوی در خانه خود ایستاده بودند او را تماشا می کردند و راجب وضع پیش آمده پچ پچ می کردند. جک درحالی که به ماشین تکیه داده بود، سیگار می کشید و او را از دور تماشا می کرد و منتظر آن بود که همراه او برود. پس از کمی وقتی دید همچنان در آن سرما قصد رفتن ندارد کت خود را درآورد و به سمت او رفت. به آرامی آن را بر روی دوش او انداخت و کنار او ایستاد. پکی به سیگارش زد و به خانه ای که اکنون متروکه شده بود و با نوارهای زرد اخطار پلیس بسته شده بود نگاه کرد. ولی کاسه صبرش از این سکوت لبریز شد و سکوت را شکاند.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
خیلی خوب بود یهو اومدم دیدم دوقسمت گذاشتی :)
واجب بود باباش بمیره؟
بله😄 چون اصلی ترین و حتمی ترین و واجب ترینش بود
اشک-
غصه نخور دختره کاری کنه انتقام پدرش عین شیر از دماغ دشمناش بیرون بیاد
😂😐