
قسمت پنجم فصل دوم...
پس از حدود نیم ساعت کم کم صحنه درگیری بسته و ماموران و خبرنگاران آنجا را ترک کردند. اما دختربچه همچنان رو به روی خانه ایستاده بود و همسایگان با تعجب درحالی که در حیاط یا جلوی در خانه خود ایستاده بودند او را تماشا می کردند و راجب وضع پیش آمده پچ پچ می کردند. جک درحالی که به ماشین تکیه داده بود، سیگار می کشید و او را از دور تماشا می کرد و منتظر آن بود که همراه او برود. پس از کمی وقتی دید همچنان در آن سرما قصد رفتن ندارد کت خود را درآورد و به سمت او رفت. به آرامی آن را بر روی دوش او انداخت و کنار او ایستاد. پکی به سیگارش زد و به خانه ای که اکنون متروکه شده بود و با نوارهای زرد اخطار پلیس بسته شده بود نگاه کرد. ولی کاسه صبرش از این سکوت لبریز شد و سکوت را شکاند.
_میخوای همینجوری اینجا توی سرما باایستی؟. اما وقتی جوابی نشنید سعی کرد کمی او را تسّلی خاطر دهد تا با چنین تجربه سنگینی کمی کنار بیاید. _میدونم تجربه چنین چیزی برای یکی همسن تو خیلی سخته و زمان به عقب برنمی گرده ولی باید یک چیزی رو به یاد بسپاری بچه جون، همه اینا بازی زندگیه تا تورو امتحان کنه. پس از کمی مکث ادامه داد. _قبول دارم عادلانه نیست ولی من میتونم کمکت کنم از این امتحان با موفقیت رد بشی اگر بهم گوش بدی و الان باهام بیایی، درضمن دنیا برای یه بچه ای مثل تو خیلی خطرناکه. به آرامی سرش را سمت او چرخاند و به او نگاه کرد و گفت:_چه کمکی میتونی برام انجام بدی؟.
سیگارش را تمام کرد و بر روی زمین سرد انداخت و گفت:_هر کمکی که بتونم اما فقط نباید از من بترسی باید بهم اعتماد کنی. دختربچه بی درنگ گفت:_اما شما با پدرم بد بودید. جک با لحنی نسبتا کش دار با حرف او مخالفت کرد. _نه فقط یکم حساب و کتاب بین ما آدم بزرگ ها بود که تمام شد ما دشمن پدرت نبودیم و نیستیم، میخوام منو مثل یه دوست ببینی لیلی، که میتونی بهش اعتماد کنی و ازش کمک بخوای. دختربچه که با عقل کودکانه اش حرف های او را باور کرده بود با او موافقت کرد و دست بزرگ و سخت او را با دستان کوچک و نرم و ظریفش گرفت و سپس لبخندی به او زد و گفت: _پسرت چند سالشه عمو؟. جک کمی تحت تاثیر قرار گرفت اما به روی خود نیاورد؛ می توانست این حس به علت حس پدرانه ای باشد که درونش نهادینه شده بود، چیزی که جفری برعکس او از آن برخوردار نبود.
لبخندی کوتاه را مهمان چهره سرد و بی روحش کرد و جواب داد. _اونم همسن توئه ۶ سالشه، دوست داری بریم ببینیش؟. دختربچه به آرامی سرش را به نشانه تائید تکان داد. دستان نرم و لطیف او را با دستان خشک و خشنش گرفت و او را با خود سوار بر ماشین کرد. در میانه راه دختربچه درحالی که هنوز کت بر روی دوشش بود، در کنار او به خواب رفته بود و به او تکیه کرده بود. شاید می توانست اولین تکیه گاه او پس از م.ر.گ پدرش باشد. اما هیچکس جای خالی او را نمی توانست برایش پر کند. هنگامی که ماشین وارد حیاط ویلای باشکوه و مدرن و نسبتا بزرگ جک شد جلوی در ورودی خانه توقف کرد.
به آرامی او را به آ.غ.و.ش کشید و از ماشین پیاده شد. نرسیده به در ورودی خانه همسرش را جلوی خود دید. همسرش در ابتدا با دیدن او تعجب کرد اما از سر راه او کنار رفت تا داخل شود. جک بدون مقدمه به سمت پله ها رفت تا دختربچه را درون اتاق خواب بگذارد. همسرش نیز پشت سرش او را دنبال می کرد. هنگامی که به اتاق فرزندش رسید همسرش به آرامی در را برای او باز کرد. پس از آنکه داخل شد و دختربچه را بر روی تخت خالی فرزندش قرار داد، دست همسرش را گرفت و او را به سمت در برد و قبل از خارج شدن توقف کرد تا ماجرا را برای او تعریف کند. ابتدا کمی مکث کرد و پس از چینش کلمات و جملات درون ذهنش شروع به صحبت کرد. _میدونم تعجب کردی ولی قراره موقتا اینجا باشه، اونو به زودی به پرورشگاه می سپارم.
همسرش نگاه کوتاهی به دختربچه کرد و پرسید. _اون دختر کیه؟ پدر و مادرش کجان؟. جک نگاهش پایین انداخت و با کمی مکث گفت:_دختر بدهکارمه، امشب درست جلوی چشماش پدرش رو از دست داده و توی شوک بزرگیه؛ ازت می خوام تا وقتی اینجاست مراقبش باشی، مشکلی نداره بمونه دیگه؟. همسرش در جواب لبخندی زد و جواب داد. _هیچ مشکلی نداره، بچه بیچاره معلوم نیست الان چه زجری میکشه، اما بهترین کار رو کردی که تنهاش نگذاشتی. _ایوان کجاست؟ نمی بینمش. _توی اتاق ما خوابش برده. جک پوزخندی زد و گفت:_پس واسه همینه خانه اینقدر ساکته. سپس بو.س.ه کوتاهی بر ل.ب همسرش کاشت و با او اتاق را ترک کرد. در نیمه های شب دختربچه در خواب نیز آرامشی برایش وجود نداشت. کابوس این شب نحس و سیاه به جانش افتاده بود و خواب را از او گرفته بود.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود یهو اومدم دیدم دوقسمت گذاشتی :)
واجب بود باباش بمیره؟
بله😄 چون اصلی ترین و حتمی ترین و واجب ترینش بود
اشک-
غصه نخور دختره کاری کنه انتقام پدرش عین شیر از دماغ دشمناش بیرون بیاد
😂😐