میساکی و جونگ کوک(پارت۶)

در ادامه بلاخره پس از قرن ها،کوک و تنما برگشتنننن :/💞💃🏻دیگه گرفتیم غذا رو خوردیم.بعد از غذا،تصمیم گرفتیم که انیمه نگاه کنیم🙂🖇.داشتیم همش دنبال یه انیمه میگشتیم که تنما بلاخره یه انیمه پیدا کرد،یعنی انیمه ی ناروتووووو💃🏻😐💞من قبلا ناروتو رو تا قسمت اخر دیدم.ولی خب ما شروع کردیم از قسمت اول دیدن😐✨(کلا اگه بخوایم کل قسمتای ناروتو،ناروتو شیپودن و بوروتو رو ببینیم،یکی دوسال طول میکشه💔😐خودم تازه شروع کردم به دیدن انیمه ش💔🙂)

همون قسمت اول هم،خودش۲۴دقیقه بود.تقریبا نزدیکای ۱۴دیقه ش بود که من کم کم خوابم اومد.و همونجا،توی بغ*ل(میترسم ک تست پاک شه.پس اینجوری مینویسم:>)کوکی،خوابم برد...کیونگ و تنما و کوکی هم،نشستن ادامه انیمه رو دیدن:>🦋✨منم تو همون وضعیت خواب بودم•-•...

بعد از اون،صبح شد و منم بیدار شدم.همه هم تقریبا خواب بودن•-•🖇ولی وقتی بیدار شدم،تو شوک افتادم:/💔😐چون تو بغ*ل کوکی بیدار شده بودم🙂😐دیگه رفتم یکم خودمو جمع و جور کردم.پسرا خواب بودن و ۵دیقه بعد هم تنما از خواب پا شد🙂🧸اونم رفت خودشو یکم جمع و جور کرد و دیگه تصمیم گرفتیم بریم یکم سمت لابی هتل^-^

با تنما هم همینجوری داشتم حرف میزدم که گفت:دیشب وقتی داشتیم انیمه نگا میکردیم،تو یکم بعد خوابت گرفت.بعدش خیلی کیوت تو بغ*ل کوکی خوابت برد🥺خیلی کیوت شده بودین•-•🥺💞منم گفتم:منینینسنشم(این منینینسنشم رو داره میگه چون تعجب زده شده😐😂)پ بخاطر همین بود ک تو بغ*لش خواب رفتم:-/🙂💔😐

(ادامه داستان از زبون تنما•-•): بعدش که با میساکی حرف زدم،برگشتیم سمت اتاقامون.پسرا هم از خواب پاشده بودن و اماده بودن.معلما و بقیه دانش اموزا هم خواب بودن تو اتاقاشون=_=🥣بعدش یه نقشه ای به سرم زد،اینکه میساکی و کوکی رو تو یه موقعیت کیوت قرار بدیم و...(دیگه خودتون جزئیاتش رو تصور کنید😐😂)و تصمیم گرفتم که این نقشه رو با کیونگ در میون بذارم(کیونگ از زمان دبستان با تنما همکلاسی و ست صمیمی بوده:>)🖇🤝

و بلاخره رسیدیم به آخرای پارت ششم💃🏻😐😂و البته دارم پارت هفتم رو هم مینویسم:)ممنون که داستانم رو‌ خوندی لاوم:>💞 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ چالش:خواننده موردعلاقتون(چه کیپاپ چه غیر کیپاپ)کیه؟🥺