
اندر احوال یه کنکوری نگران و آشفته!
در واپسین لحظات... در لحاظتی که حس می کنی نفس هایش نفس هایت را می برد... وقتی که دیگر تب می شود رفیق انیست و مونس همیشگی ات... لرز هم گوشه ای لبخند می زند و گاهی به هوا گذشته ها بغلت می کند... وقتی که فکر می کنی در چهار چوبی از بی کسی گرفتار شدی... کسی نیست که گرما به دست رنجورت ببخشد... کسی نیست که این قلب آشفته ات را اندکی مهربانانه نوازش کند بگوید"چیزی نمانده... تمام می شود"
و تو می شوی آینه خودت که نکند ذره ای وقت از دستم در برود نشوم آنچه که همیشه پدرم از من انتظار داشته... اما من با تمامی اینان فرق دارم... آنچه که پدرم انتظار دارد... من هم از خود دارم... اما نمی دانم چرا درونم به جوش آمده و درد وجودم را فرا می گیر... گاهی با خود می گویم شاید فردایی در کار نباشد... اما فرشته چپم نیشگونی می گیرد که تو فقط یک دختر بچه هجده ساله ای هستی که از تمام بی مهری های روزگار بی خبری... هنوز خیلی ها باید بیاید و این دلت را لگد مال کنند...
اما چرا لگد مال؟ مگر من جاده بی در پیکری ام که این یاغیان با اسب های سر کش تر خود در آن یورمه کنان گرد و خاک پا کنند؟ نه... شاید دلم مثل جاده چالوس باشد... پیچ در پیچ در آغوش دره... کسی که واردش شود اگر کوچک ترین لغزشی کند در دره پرت می شود... شاید هم کویری است بی آب علف... هر کس هوس کند که وارد دلم شود در آن بیابان سال ها باید تشنه بماند که شاید من نگاهی به او بندازم و نظر لطفی به او بکنم...
هر چه که باشد من هنوز یک دخترم... هنوز هجده ساله ام... هنوز عاشق نشده و شاید حالا حالا ها خیال عاشقی به سرم نزند...هنوز نفس های آن امتحان بزرگ به صورتم می خورد... امتحانی که دوازده سال از عمر با ارزشم را برایش صرف کردم و تمام تحقیر های پدرم که" از او یاد بیگر که مدام درس می خواند و تو فقط یک بچه بازیگوشی و در نهایت هم هیچ نمی شوی" را به جان خریدم...
آری من هنوز زنده ام... نفس می کشم... تمام سلول های بدنم در تقلای زندگی اند... تمام آنها هنوز یادشان نرفته چطور در شرایط سخت زندگی تخمیر کنند... هنوز یادشان هست که نکند در این تخمیر گاز مضری آزاد کنند و چیزی تولید کنند که مغز را در گیر حواشی خود کنند... هنوز همه شان به خاطر دارند که وقتی رفیق شفیق شان پیششان نبود چطور از ذخیره گاه و تکیه گاه بدن به نفع خود استفاده کنند... انها همه شان برای من زنده اند... تا من زندگی کنم... تا وقتی که همه شان دست از کار کردن برندارند تسلیم نخواهم شد.... هرگز!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زنده بمون:)
😊💖💖
رشتت چیه؟🙂
تجربی ام
موفق باشی:))منم کنکور تجربی دارم