تست MBTI / دانشگاه MBTI پارت 2

Estj و isfj دستمو گرفتن و رفتیم سمت خوابگاه... توی دانشگاه ۴ تا خوابگاه داریم و ما توی چهارمین خوابگاه هستیم ؛-؛ خوابگاه 1 : intj , infj , istj , istp / خوابگاه 2 : estp , entp , esfj , enfj / خوابگاه 3 : esfp , enfp , infp , intp / خوابگاه 4 : estj , isfp , isfj , entj

قرار شد جرات حقیقت بازی کنیم (^O^)／ isfj بطری رو چرخوند و افتاد به من:/ چون میدونستم قراره با جراتش جرم بده ، حقیقت رو انتخاب کردم ^: isfj گفت : "ک.ر.ا.ش.ت کیه؟؟ (*￣∇￣)ノ" چون نمیدونستم چی باید بگم ، پرسیدم : "چرا باید اینو بگم؛-؛؟"

همه سرم جیغ زدن : "چون حقیقت رو انتخاب کردی! >:| " من و estj چون بهترین دوستای هم بودیم ، قبلا بهش گفته بودم کیه... و estj دستش درد نکنه یهو جیغ زد : "ک.ر.ا.ش.ش esfjعه! Ù-Ú" همه هم ازون صداهایی در اوردن که خودتون میدونین...

میشه لطفا بلاکییی؟؟ 3:: واسش زحمت کشیدمااا 3:: فالو:بک 3> تشکر♡

Entj ازم پرسید : "پس چرا بهش نمیگی؟:/" گفتم : "بنا به دلایلی ، فضولی نکن♡" اونم یه چشم‌غره‌ای بهم رفت... برای اینکه دخترا حواسشون ازین موضوع پرت شه ، بطری رو چرخوندم و افتاد به estj. با لبخند *ملیح* ازش پرسیدم : جرات یا حقیقت؟؟ =^=" فک کنم میدونست میخواستم با جرات جرش بدم ، پس گفت حقیقت؛-؛

منم کاری رو کردم که هرکس دیگه‌ای میکرد... پرسیدم : "ک.ر.ا.ش.ت کیه؟؟" entj گفت : "اینو که همه میدونن ، چرا میپرسی:/" estj گفت : "اگه راست میگی ، بگو ببینم کیه؟" بعد entj یکم اممم اممم کرد و گفت : "خو نمیدونم حالا ، مگه ج.ر.م.ه؟!==" estj گفت : "اول اینکه من راجب ک.ر.ا.ش.م با کسی بجز دوست صمیمیم صحبت نمیکنم.. دو اینکه ولی به قانون بازی احترام میذارم و سه اینکه....

خب پارت دو هم تمام شد (^O^)／ برای پارت بعدی به ۲۰ تا لایک نیاز دارم و یک فالو (⌒∇⌒)ノ" ممنون میشم بلایکی ♡ فالو : بک (⌒∇⌒)ノ"