دانشگاه MBTI پارت 1 ( *・ω・)ノ

سلام ، من Isfp هستم و توی دانشگاه MBTI ، توی رشته‌ی هنر و موسیقی درس میخونم (・ω・)ノ توی کلاس موسیقی من و estj و isfj پیش هم نشسته بودیم و داشتیم پشت سر استاد حرف میزدیم و میگفتیم چه آدم چرتیه(^3^)/

۵ دقیقه بعد استاد گفت : "هی isfp! بیا پا تابلو نت چنگو بنویس." چون هیچی بلد نبودم استرس داشتم و هی ازشون کمک میخواستم بعد ب.ی.ش.ع.و.را هیچ کمکی نمیکردن -_- estj یهو جیغ زد : "خنگول نصف نت اصلیه!! >:| "

همه خندشون گرفت و استاد هم بهمون چشم‌غره رف ŤへŤ استاد با لحن ترسناکی گفت : "این دفعه رو ازتون میگذرم اما دفعه بعد میبرمتون دفتر♡"

• زنگ تفریح • من و estj و isfj از کلاس بیرون اومدیم. Isfj گفت : "این دفعه رو شانس آوردیم... دفعه بعدی کارمون ساختس..." estj گفت : "نه بابا ، مثلا میخواد چیکارمون کنه؟ ( ￣ー￣)ノ " گفتم : "عه ، ش.ت بچه ها اومد-" بعد از گفتن این پشتشون قایم شدم؛-؛

Estj پرسید : "چی شد؟- کی اومد؟؟" esfj از جلومون رد شد و گفت : "عه سلام isfp ^^" بنابر همون دلایلی که خودتون میدونید ، یادم رف سلام کنم؛-؛ بعد دیدیم esfj داره توی کلاس آشپزی ثبت نام میکنه... isfj و estj یه لبخند ملیح به هم زدن و دیدم isfj چون خطش بهتر بود اسم منو نوشت برای کلاس آشپزی q—p بعد دست منو گرفتن و رفتیم سمت خوابگاه...

خب پارت یک تموم شد^^ این داستان ادامه داره زحمت کشیدم لایک کن :> برا پارت بعد لطفا ۱۰ لایک ^°^ لایک و کامنت یادتون نره ، فالو : بک D:: سایونارا میناساااا D: 👋🏻💕 (بقیه پراتای بعد هستن ف.ح.ش.م ندین-)