
چهارمین پارت داستان زاده ذهن خودم :)
*آرکا* سرمو میان دستام گرفته بودم...بعد از جلسه امروز، با حالی زار به خونه برگشتم...این دختر احمق چرا نمیفهمه نگرانشم...چرا ... چرا نمیزاره براش توضیح بدم... چرا هنوز د.و.س..ش. دارم... چررررررا!!! کلوین با نگرانی کنارم نشست:«خوبی داداش؟» سر تکان دادم:«آره...امروز یکم...سرم شلوغ بود...» گفت:«مشکلی پیش اومد؟ تو جلسه منظورمه...» کلوین دو سالی میشد از شغل واقعی من خبر داشت. زمزمه کردم:«سایا...سایا میخواد خودشو قربانی کنه...» دیروز به او گفته بودم که خواهر سلنا همکار من است...ولی او هنوز ماجراهای قبلی مان را نمیدانست... کلوین گفت:«آرکا... سایا رو .د.و.س.ت. داری؟» جا خوردم. چیزی نگفتم... کلوین لبخند زد:«از حال زارت معلومه.... خب چرا بهش نمیگی...» سر تکان دادم:«نمیتونم...کلوین...اون ازم متنفره... همش تقصیر منه...»
اتفاقاتی که افتاده بود رو براش به صورت خلاصه توضیح دادم و کلوین در آخر گفت:«میخوای به سلنا بگم راضیش کنه که باهات حرف بزنه؟» سر تکان دادم:«نه...سلنا نه... خودم درستش میکنم...» کلوین دستی به شانه ام کشید:«پس تلاشتو بکن...من پشتتم...» بعضی مواقع حس میکنم کلوین برادر بزرگتر هست و من کوچیکتر...
بلند شد تا برام چایی بریزه.منم ناگهان فکری به سرم زدم و بلند شدم:«کلوین...من میرم بیرون... فعلا...» خواست چیزی بگوید:«ولی...» دیگر از خانه خارج شده بودم. به سرعت به سمت خونه سایا حرکت کردم.باید انجامش میدادم...
*سایا* بعد از سر زدن به یکی از دوستام و فراهم کردن خرید هایش، برگشتم به خونه...کلیدو از کیفم در آوردم و توی کوچه ای که خانه مان آنجا قرار داشت،پیچیدم. ناگهان با آرکا رو به رو شدم که به در خانه مان تکیه داده بود. با دیدن من صاف ایستاد. اخم کردم و به سمتش رفتم... با تنه کنارش زدم تا در را باز کنم. ولی دستم را محکم کرد و کلید را بیرون کشید... داد زدم:«چه غلطی میکنی؟!» ولی کمرم را گرفت و به دیوار چسباندم و ... (این شما و این نویسنده کرمو😎)
ناظرجونم مرسی که تایید میکنییییی :))) واقعا واسه این پارت زحمت کشیدم و وقت گذاشتم :)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اولین بازدید
اولین لایک
اولین کامنت
تازه ناظرشم بودم😂
پارت پنج هنوز بررسیه؟؟؟
آخهههه از صبر کردن خسته شدمممم😫
بلی :((((
وااااای آخه چرااااا
بک میدی؟ 🥲
عررررر پارت بعدددددد ای بابا ی نویسنده کرمو مث خودم پیدا کردم 💔😂🦕🤝🏻
اممم برای پارت بعد داستانم / فیکم ک گفتی ساعت 5 اپلودش میکنم نگران نباش حیح
در کل عالیییییی :)))
مرررررررررسی
عاالللیععع
حیح :))
عالی بود 💙💙ولی لطفا یکم طولانی تر بنویس 😉
چشم
پارت پنج هم بررسیه :(
اول براش توضیح میده
بعدش دوست دارم اینجوری باشه😁
سایا ببخشتش و .........
ولی اینجوری نمیشه😐
واقعیت اینه که:
اول ......... بعد میخواد توضیح بده که سایا چند تا کتک حسابی نثارش میکنه😊🥴
یه چیزی بین این و اون خخخخ
طولانی ترررررررر
پارتتتتت بعد رو زوددددد تر میخووووووام
بررسیه :(