
خب بچه ها اینم پارت جدید با پارت قبلی باهم نوشتم امید وارم با هم امده باشن الان که دارم اینو می نویسم 3 فروردینه 1400 امید وارم که یک سال دیگه نیاد 😂😂😂 خب بریم برای قسمت 7 فصل دوووووووو
الینا فیلیکس منو بردن توی اتاق و بعد از یک ساعت یا شایدم دو ساعت حرف زدن و خندیدن الینا فیلیکس خواستن که برن وقتی که داشتن از در می رفتم بیرون یهو الینا برگشت از همون دم در گفت راستی زارینا امروز یه مهمون ویژه داریم از کوهستان ، گفتم کوهستان ؟؟؟؟ حتما گرگینه است درسته ؟؟؟؟ الینا باید لبخند گفت نه یه الفه و بعد از اتاق رفت بیرون ، هزار تا سوال داشتم الف های کوهستان ؟؟ یا بهتره بگم برفی ، حرف و حدیثهای کمی در موردشون شنیده بودم اما فکر نمیکردم یکیشون بیاد اینجا ، معمولاً ترجیح میدن تو جاهای سرد باشند ، و ................. اگه یه مهمون ویژه است پس باید فرد مهمی تو سلطنت باشه اما کیه ؟؟؟ یهو صدای در و شنیدم گفتم کیه یه صدای آرومی گفت سابرینا هستم بانو ، سابرینا ؟؟؟ اون که خدمتکار قابل اعتماد ملکه سارا بود فکر میکردم الان کنار ملکس است تا مواظبش باشه 😕😐 گفتم بیا تو خیلی با احتیاط اومد تو بعد در رو آروم بست و با سرعت رفت پنجره و پرده ها رو کشید و بعد یه صندلی گذاشت جلوی در و یه دستمال کرد توی جای قفل در انگار داشت همه سوراخ سنبه ها را می پوشاند تا یه چیز مهم بگه البته این کاراش کاملا این موضوع رو جار می زد😂😂

وقتی همه کاراش کرد اومد و کنار تختم نشست و با صورت و لحن نگران گفت بانو آزارینا ملکه سارا قبل از اینکه به جشن دیشب بیان این پاکت را به من دادند و گفتند که ازش مراقبت کنم فقط محض احتیاط ، اگه به هر دلیلی نتونستن به شما آموزش کنترل جادویی را بده بتونید از این نامه ها کمک بگیرید و در ضمن این نامه را هم همراه با این پاکت به من سپرد و گفت که در اسرع وقت اینو بهتون بدم و بعد یه پاکت بزرگ نامه (( که چند تا نامه توش بود)) و یه نامه دیگه که از پاکت جدا بود بهم داد و بعد سریع اتاقم را به حالت عادیش برگردون و رفت بیرون به پاک نامه که ظاهراً چندتا نامه توش بود نگاه کردم و بعد به نامهای که جدا از پاکت بود نگاه کردم ، رنگ پاکت سبز بود که با مهر طلایی درش بسته شده بود رنگ نامه تقریباً میشه گفت طوسی بود با همون مهره طلایی ، درسته این مهر ، مهر سلطنتی بود که یه دخت روش بود نماد علاقه الف ها طبیعت بود ، ناخودآگاه دستم رفت سمت اون نام و بازش کردم ................
متن نامه : (( زارینا با دقت نامه رو بخون ببین چی میگم ، به تازگی متوجه شدم که قدرت های شیطانی در عناصری برای ادامه زندگی هستند، حتما برات سوال شده که قدرت های شیطانی چی ان ؟؟؟ خوب اونا قدرت های خاصی هستند که کمتر کسی میتونه داشته باشه طوری که در هر قبیله فقط یک نفر همچنین قدرتی خواهد داشت این قدرتها را میتوان بدون کمک گرفتن سلاح و اشیا جادویی که جادو را متمرکز میکنند استفاده بشه اما متاسفانه این جادو ها اشتباه برداشت شده اند و همه فکر می کنند که افرادی که این جادو ها رو دارن ، روح خودشون رو به شیطان دادند اما این یه اشتباه بزرگه ، ازت می خوام که این موضوع را به هیچ کس نگی سابرینا هم به محض اینکه از اتاق خارج شد همه ماجرا از ذهنش پاک میشه ، اونم توسط جادوی کنترل حافظه ، حافظهاش را طوری تنظیم کردم که ربع ساعت بعد از اینکه نامه را به کسی دیگه ای داد همه چی از ذهنش پاک بشه و امیدوارم این نامه دست تو باشه زارینا راستش این نامه را برای اطمینان نوشتم جشنی که به طور رسمی تو رو به بقیه معرفی میکنه یکی از بزرگترین رسومات سرزمین و تقریباً همه افراد سلطنتی به این جشن دعوت هستن برای همین احتمال زنده موندنم ۵۰% درصده اگه این دست تو زارینا یعنی من به احتمال زیاد دیگه پیشت نیستم ، پس ازت می خوام کاری که سعی کردم به الف های افسانه ای دیگه که دیدم یاد بدم بهت بگم هر چند اونا هیچ وقت به حرفم گوش نکردن اما تو باید افرادی را که توی هر قبیله قدرتهای به اصطلاح شیطانی را دارند پیدا کنی اگه بتونیم اونا رو دور هم جمع کنی متوجه قدرت بزرگ و قدرتمند اونا میشی ، ازت می خوام اول کسی رو که بین الف ها این قدرت رو داره پیدا کنی ، راستی می تونی به افرادی که دور هم جمعشون می کنی جریان این نامه رو بگی ، موفق باشی آزارینا ادگاردیس از طرف ملکه سارا
اولش از شدت تعجب متوجه منظور نام نشدم ، ولی وقتی برای دومین بار نامه رو خوندم احساس کردم خیلی از سوال هام جواب داده شده با خودم گفتم ملکه گفته کسی که قدرت شیطانی داره را پیدا کنم ، پس دوتا احتمال داریم یا ملکه می دونست که الکس این قدرت رو داره و ممکن مجبورش کنن دیگه نزدیک من نیاد برای همین گفته پیداش کنم و گزینه دوم هم این که ملکه اصلاً خبر نداشته که پسر خودش قدرت شیطانی رو داره یکم فکر کردم و بعد به خودم اومدم و گفتم الان دارم به چی فکر می کنم ؟؟؟؟؟؟ خوب معلومه که گزینه اول ................ نه دوم درسته ، خوب حالا فقط باید اول الکس رو پیدا کنم مطمئنم که اون کمکم........ با صدای حرکت شاخه ها از این فکر اومدم بیرون یهو یاد دیشب و الکس که جلوی پنجره اتاقم بودم افتادم ، بلند شدم و تا جلوی پنجره رفتم اما فقط چند تا کبوتر از روی شاخه ها پریدن و دور درخت پرواز کردن گفتم اهههه فکر کردم الکس حالا چجوری باید پیداش کنم اه لعن............ وایسا ببینم کبوتر اونم جلوی پنجره اتاق من روی درخت گردو ؟؟؟؟؟؟؟فکر میکردم کبوترا زیاد روی درخت نمی شینن ، با دقت بیشتری نگاه کردم به احتمال زیاد یه نامه یا چیزی باید به پایه کبوترا بسته شده باشه، مگه نه ؟؟؟؟
کبوترا با سرعت به این طرف و اون طرف می رفتند سخت بود که متوجه بشی یه نامه کوچولو به پاشون بسته شده یا نه ، با چشمام مدام کبوتر را دنبال میکردم بلکه بتونم متوجه بشم اصلا نامهای در کار بوده یا نه ، سرم ذو این ور و اون ور می کردم این ور اون ور می کردم و با نگاهم کبوترایی که رد میشدن رو نگاه میکردم یهو متوجه یه کبوتر روی شاخه درخت شده رنگش سبز بود با چشمای بزرگ قهوه ای قیافه پوکری داشت احساس می کردم دارم به صورت الکس نگاه میکنم ،بلند خندیدم اما به محض این که چشمم به اون نامه کوچولویی که به پای کبوتر بسته شده بود افتاد خوشحالیم چند برابر شد دست هام رو به سمت کبوتر دراز کردم و با خوشحالی تمام گفتم توی آسمونا دنبالت میگشتم اما رویدرخت پیدا کردم بیا اینجا ببی .................... حرفام ناتموم موند چون کبوتر سبز با سرعت اومد توی صورتم و شروع کرد با اون بالاش توی صورتم بال بال زدن، هیچی نمیدیدم فقط ضربه های محکم بالای کبوتر رو روی صورتم حس می کردم سعی کردمبا دستام از صورتم جداش کنم اما خیلی تند بال میزد چند دفعه به میز و دیوار خوردم ولی آخرش اون کبوتر سیریش رو از روی صورتم برداشتم و با دوتا دستم محکم گرفتمش
توی صورتش نگاه کردم و گفتم الحق که خود الکسی رفتم روی تخت نشستم و کبوتر رو با یه دستم گرفتم و با اون یکی شروع کردم نامه رو خوندن زارینا نمیدونم وقتی که داری این نامه رو میخونی چه زمانی هست چون معلوم نیست این کبوتر اصلا می تونست نامه را درست برسونه یا نه اما این مهم نیست فقط میخواستم ازت معذرت خواهی کنم ، اما یادت باشه تو فقط رقیب منی ، نیازی نیست که زیاد خودتو دست بالا بگیر که دارم ازت عذر خواهی می کنم و راستی من دارم میرم و تو بهتری و زیباتری و عاقل ترین رقیبت رو از دست دادی ، بهتره که یه رقیب دیگه برای خودت پیدا کنی البته مطمئنم که الان خیلی ناراحتی که دارم می رم اما بزار بهت بگم دفعه دیگه که ببینمت از تو خیلی بهترم با تنفر الکس شاهزاده الف ها تیک عصبی بهم دست داده بود حتی توی معذرت خواهی هاش هم مغرور ، حداقل الان فکر میکردم به عقل اومده ولی ..................... اههههههههههه الکس ، عمراً تغییر کنی ولی باید جریان نامه رو براش توضیح بدم بازم خدا رو شکر که این کبوتر رو ول نکردم به امون خدا رفتم پشت میز و شروع کردم به نوشتن ((البته اون کبوتر پر سر و صدا را با یکی از دستام سفت گرفته بودم)) برای الکس نوشتم.............
خوب الکس ، اول بگم که این کبوتر کارش را خوب انجام داد ولی زیادی رفتار شبیه خودته واقعا اذیت میکنه ، خلاصه بهتره بهت راجع به نامهای که تازه از مادر به هم رسیده خبر بدم ظاهراً قبل از جشن نوشتتش توش گفت که قدرتهای شیطانی در اصل همه در کنار هم و عناصری رو .......... وایسا چرا دارم اینجا برات توضیح میدم باید حضوری ببینمت ممکنه خیلی خطرناک باشه که همه اطلاعات را اینجا برات بگم برای همین بیا جایی که دیشب خلوت کرده بودی (( منظورش همون درختس که دیشب الکس رو دیده ، این طوری گفت که اگه کبوتر دست کس دیگه ای افتاد نفهمه کجا رو می گه )) اگه نامه به دستت رسید بهم خبر بده ولی حواست باشه که چی توی نامه می نویسی در ضمن شاهزاده مغرور بهتر که مخفیانه بیای نمیخوام توی درد سر بیفتم اونم دوباره به خاطر تو فهمیدی ؟؟؟؟؟
نامه تموم شد با خودم گفتم امیدوارم اونقدر خنگ نباشه که نفهمه چی میگم، یهو کبوتره گفت بغو ، بغ بغ بغو ، دوباره تیکه عصبی گرفتم با اون ابرویی که هی آروم می پرید بالا و پایین گفتم تو چی میگی این وسط انگار مشاوره ، 😡رفتم جلوی پنجره و نامه رو پای کبوتر بستم با اخم گفتم بهتره که اینو به دست الکس برسونی وگرنه اگر از هر چیزی جون سالم به در ببری خودم میکشمت گرفتی ؟؟؟کبوتر دو تا پلک پشت سر هم زد و بعد سرش رو یکم کج کرد ((یعنی چی زر زدی ؟؟؟؟ نفهمیدم ، دوباره بگو 😐)) با صورت پوکر گفتم اگه بفهمم خود الکسی و رفتی توی جلد کبوتر واقعاً تیکه تیکت می کنم ، بعد از پنجره پرتش کردم بیرون و پنجره را با سرعت بستم کبوتر یکم پشت پنجره بال زد و بعد رفت باناله گفتم اههههههههه همه انرژی به چوخ رفت کنار پنجره روی زمین نشستم تا یکم حالم خوب بشه که یهو در اتاق باز شد و سابرینا اومد تو و با داد گفت وای خانم ، مگه قرار نبود شما تو تختتون بمونید پس چرا روی زمین نشستید ؟؟؟؟ گفتم هه هه هه هه مهم نیست راستش میخواستم یکم هوا بخورم سابرینا با حالت سوالی گفت ولی پنجره بسته است که ؟؟؟؟؟ به پنجره نگاه کردم بعد یکم با استرس گفتم خوب چون همین الان بستمش سابرینا پرسید پس چرا روی زمین نشستید ؟؟؟؟؟؟ گفتم چون خسته شدم و گفتم بهتره یه کم استراحت کنم اینجا ........... ام .......روی زمین و بعد با یه لبخند مضحک نگاش کردم 😀 سابرینا ابروهاش رو برد بالا گفت باشهههههه😕 یهو یه چیزی یادم افتاد پرسیدم سابرینا ........
تمام شد 😀 خب بچه ها بقیش رو توی قسمت بعد می فهمید و اینم بگم که عکس هم عکس زاریناست چیز خواصی نیست راستی صفحه بعد یه نظر سنجی داریم لطفا جواب بدید ممنون 😘😘
به نظرتون گرگینه ها و خوناشام ها هم عمر طولانی داشته باشن یا نه ؟؟؟؟؟؟؟ دسستت درد نکنه که خوندی ، تا قسمت بعد خداحافظ 😘😘😍😍👋👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من دیروز شروع کردم و دیروزام کامل خوندمش رفتم چک کردم دیدم ۱۱ماه گزشته از پارت اخرت بزار دیگه بابا
سلام ناهید الان 6 ماهه که نزاشتی لطفا بعدی رو بزار
ناهید کجایییی😭😭😭😭😭😭😭
ناهید کجاییییی دیگه تا کی انتظار بابا لامصب 3 ماه شد🔪🔪🔪🔪
یه سوال فنی کسی از ناهید خبر داره ؟
راست میگه ناهید کوجایییی 🥺😭😭😭
چرا پارت بعدو نمیزاری اینجوری طرفدارات کم میشن
دیگه امتحانای منم تموم شد:/چرا پارت بعدی نمیادد😑😑
ناهید کوجایییییی 😭😭😭😭😭😭
دارم نگرانت میشم ها ناهید 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ناهید کجایییییی؟؟ 😭
پس ادامه داستان چی شد؟؟؟؟؟
داستان های منم نخوندی!!
پس پارت بعدی کو😭😭😭