꧁𝓯𝓸𝓻𝓬𝓮𝓭 𝓵𝓸𝓿𝓮꧂𝓹𝓪𝓻𝓽 24

ناظر🥺پلیز🙏منتشر👍کن🥺

💌 : ( بنده هستم ) سرگردون از این ساختمون به اون ساختمون میرفت هرکی میدیدش حتما پیش خودش فکر میکرد بی خانمان هست نمی دونست چطور میتونه دیگه تو چشمای ادرین نگاه کنه (۲ ساعت بعد) بدون اینکه صدایی تولید کنه از پنجره ی اتاقش رفت داخل به مرینت تبدیل شد و تیکی رو خوابوند فکر کنم دو ساعت بیرون بودن براش کافی نبود و دوباره سمت تراس رفت و روی کاناپه نشست صدای در اومد : تق تق تق

♥تق تق تق میتونم بیام تو دوباره سرم رو برگردوندم رو به اسمون که در رو خودش باز کرد چرا اینجایی 💚 نمی تونم تو خونه ی خودم باشم؟ ♥ از کجا فهمیدی اومدم 💚میخواستم بیام تو اتاقت که صدای تبدیلتو شنیدم ♥اها سکوت بدی بینمون بود و دوست نداشتم من کسی باشم که شروع به حرف زدن میکنه که بالاخره خود ادرین سکوت رو شکست 💚میخوای یه داستان بگم ♥...

روزی روزگاری مدتی پیش اما نه خیلی قبل یه دختر و پسر عا*شق اما از احساسات همدیگه خبر نداشتن و بدون اینکه بدونن دل همدیگرو میشکنن یه روزی به طور اتفاقی از احساسات هم دیگه باخبر شدن و دختر بخاطر یه سری دلایل پسرو ترک کرد و بعد یکی دو سال برگشت پسر هنوز به یاد دختر بود اما دختر حافظش رو از دست داد پسر تلاش میکرد حافظه ی دختر رو برگردونه و موفق شد یه مدت که گذشت با هم ازد*واج کردن اما هفت ماه از زندگیه مشترکشون نگذشته بود که یه دختر دیگه به خاطر حسودیش پسرو تهدید کرد

که اگر از دختر جدا نشه اتفاقات خوبی نمی یوفته دختر که متوجه ی رفتار سرد پسر شده بود و دیگه نمی تونست تحمل کنه از خونشون رفت خواست جدا شه اما... این داستان برات اشنا نیست؟ 💌اشکاشون روی صورتشون ریخت اشکای بی صدای مرینت تبدیل به هق هق شد ( خب حالا یه فلش بک بزنیم وقتی که مرینت و ادرین جدا شده بودن و میخواستن طلاق بگیرن) ♥سرم پایین بود و گفتم اگر عشق جرمه پس من یه جرم بزرگ مرتکب شدم اشک تو چشمام داشت میریخت ادین چونمو گرفت و صورتمو بالا اورد خیلی اروم منو ***** کرد چند ثانیه هنگ بودم و وقتی به خودم اومدم ادرین رو یه زره به عقب هل دادم تو چشمام نگاه کرد چرا ...؟چرا کسی که دوسش نداری رو *****؟ ممکنه باعث سو تفاهم بشه 🥺🥲 💚اونش به خودم ربط داره این برگه هم پیشم می مونه ♥ا... ام.... اما یهو دیدم ادرین رفته )( پایان فلش بک )