مینهو ویو: + من....دیگه دوستت ندارم! چند قطره اشک از چشمام سرازیر شد برای چند لحظه از خودم متنفر شدم. چرا این حرفو زدم؟ چرا به حرف مادرش گوش کردم؟ چرا منطق رو به عشق ترجیح دادم؟ - مادرم بهت گفته آره؟ گفته بیای این حرفارو بهم بزنی؟ گفته رابطه ی منو تو به هیچ جایی نمیرسه؟ + این دیگه به تو ربطی نداره... از کارم استعفا دادم برای اینکه دیگه بهم فکر نکنی! هیچ میدونی برای اینکه پیشت باشم چه سختی هایی رو تحمل کردم؟ میدونی چقدر خودمو بخاطر اینکه بجام تیر خوردی سرزنش کردم؟ نه! تو هیچی از دردایی که کشیدم درک نمیکردی و فقط به فکر خودت بودی اما حالا دیگه میخوام تمومش کنم تا دیگه سختی نکشم این به صلاحمونه چشماشو بست- اینا حرفای تو نیستن....مطمئنم! + من دیگه باهات حرفی ندارم! از بغلش رد شدم و به سمت خیابون حرکت کردم جیمین ویو: حالم خیلی خراب بود! اصلا فکر نمیکردم کار به اینجاها بکشه و مجبور باشم مینهو رو از دست بدم چرا اینکارو با زندگیم کردم؟ تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد از جیبم برداشتم جیهوپ بود × الو...جیمین؟ چیشد؟ اوضاع چطور پیش رفت؟ آهی کشیدم - همچی خراب شد! مینهو ویو: تو کوچه ی نزدیک به خونه بودم که سوجون رو دیدم مثل همیشه با قیافه پر از اعتماد به نفس جلوی در خونه وایساده بود و چشماش برق میزد تا منو دید لبخند بی روحی زد * به به مثل اینکه خانم تشریف آوردن....کجا بودی دو ساعته جلو در خونتون منتظرتم + سوجون توروخدا امروز منو بی خیال شو اصلا حوصلتو ندارم با قیافه متعجب منو نگاه کرد * هیچ میدونی داری چی میگی؟ + آره...میدونم فقط زود برو کنار * نمیخوام...چته چرا اینطوری باهام حرف میزنی؟ + حالم خوب نیست فقط...زود...برو... رو زمین افتادم و دیگه هیچی نفهمیدم..... جیمین ویو: بعد از تماس جیهوپ یکی دیگه بهم زنگ زد - الو؟ > سلام من از بیمارستان باهاتون تماس میگیرم متاسفانه خانم پارک مینهو دچار حمله قلبی شدند و از هوش رفتن و در حال حاضر در بیمارستان بستری هستند لطفا هر چه سریعتر.... گوشی رو قطع کردم و به سمت ماشین راه افتادم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
پارت بعدی پلیز
وای قلبم