مرینت و آدرین ❤️❤️

سلام من آدرینم ۱۴ سالمه و تو پاریس زندگی می کنم..... امروز رفتم سر کلاس دیدم خانم بوستیه سر کلاس هست و داره درس میده چشمام گرد شد آروم آروم از گوشه کلاس رفتم نشستم سر جام

نشستم سر جام و کتابم رو باز کردم تازه یادم افتاد که امتحان ریاضی داشتم و من علوم خوندم 😭😭

یادم افتاد که امتحان ریاضی داشتم و من علوم خوندم 😭😭😭خانم بوستیه برگه های امتحان رو پخش کرد.... واقعا ترسیدم

گفتم نینو واقعا ازت ممنونم خلاصه امتحانم رو دادم... ایندفه به لطف نینو به خیر گذشت ولی از این به بعد حواسم رو جمع می کنم 👍

خانم بوستیه اومد و گفت بچه‌ها یه دانش آموز جدید داریم مرینت : دانش آموز جدیده اومد و گفت سلام من الیزابت آگراست هستم تو دل خودم گفتم چی!!! نکنه فامیل آدرین باشه آلیا گفت چی شده دختر گفتم میترسم الیزابت فامیل آدرین باشه آلیا گفت خب بعد مدرسه ازش بپرس گفتم باشه

بعد از مدرسه الیزابت رو دیدم و با آلیا رفتیم پيشش و من گفتم ببخشید الیزابت که مزاحم شدم تو فامیل آدرین آگراست هستی؟ الیزابت گفت البته پدر و مادرم برای یه مسافرت تجاری به چین رفتن و من الان پیش آدرین و عمو گابریل زندگی می کنم و سوار ماشین آدرین شد و رفت خیلی عصبانی شدم و گفتم اگه مانع ازدواجم با آدرین بشه چی میشه؟؟( اینو بلند گفت) آلیا گفت چی!!! تو میخوای با آدرین ازدواج کنی 🤣🤣🤣🤣🤣 مرینت ناراحت نشی تو حتی نمی تونی به آدرین یه سلام خشک و خالی بکنی اون موقع میخوای باهاش ازدواج کنی 🤣🤣🤣۶ سال بعد....... مرينت : من الان بیست سالمه یهو دیدم زنگ در خونمون خورد