پارت بعدی هم به زودی میذارم؛
او می دانست که هیچ راه برگشتی وجود ندارد اما چشمانی که از خشم خونین شده بودند و بی صدا فریاد میزدند و تشنه ی انتقام بودند ؛ او را وادار به همکاری می کردند.
هاری : اما اسمش خیلی آشنا بود.
با چهره ای بهت زده به چشمای گِردش خیره شدم، با اینکه دقیقا نمیدونم چه اتفاقی داره می افته ولی تا به حال چنین چشمایی رو که مثل آسمون شب سیاهه ندیده بودم. با حرفش به خودم اومدم.
گفت : دنبالم بیا و ترجیحا خوب گوش کن چون عادت ندارم حرفم رو چند بار تکرار کنم.
باشه ای گفتم و به دنبالش راه افتادم. عمارت بزرگ و با شکوهی داشت. به خواسته ی جئون وارد اتاقی شدیم که شبیه به اتاق کارش بود . پارچه ای رو از روی تخته ای کنار زد. تخته پر از عکسای پرسنلی از افرادی بود که با آهن ربایی به آن وصل شده بودن.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
خیلی خوبهه
داداش اسلايد آخرش تكراريه -_-
حتما داستانتو ادامه بده *-*
تکراری نیست؛
نمی دونم چرا تستچی طوری شده که وقتی یه عکس رو آپلود میکنی متن اسلاید اول رو نشون میده؛
اگه برگردی اسلاید قبلش و دوباره بری اون اسلاید درست میشه
این داستانت هم خیلی قشنگه ادامه بده و نا امید نشو
تنک^^
های گرل
پارت بعدی این داستانم رو نوشتم؛ مایل به خوندنش هستی؟
یس یس یس یس یس
یس آپلود کن
تکپارتی از جیمین نوشتم آپلود کنم؟