من سِلِنا مالفوی هستم خواهر کوچیک دراکو من ۱۳ سالمه کلاس شیشمم یه سال دیر رفتم مدرسه من تنها مالفویی هستم که افتادم توی ریونکلاو (همه ی مالفوی ها اسلیترینی هستن )@: این علامت یعنی تو ذهنش حرف میزنه
مادر اومد سمت اتاقم میخواست آبنبات لیمویی هایی که برام گرفته بود رو بهم بده در اتاقم باز بود و مادر اومد توی اتاقم که ناگهان جیغ مادر بلند شد. مادر: لوسیوسسسسسس بیا . پدر اومد توی اتاقم و دید که من همچین طلسم خطرناکی رو اجرا کردم حسابی تعجب کرده بود. دراکو از جیغ بلندی که مادر زده بود بیدار شد و اومد توی اتاقم دراکو : اینجا چه خبره چرا سِلِنا نشسته خوابیده ؟ مادر: اون نخوابیده روحش از بدنش خارج شده . دراکو :چی باید نجاتش بدیم . پدر: فکر نکنم کار آسونی باشه. پدر یک عینک مخصوص داره که می تونه روح ها رو ببینه رفت اون رو آورد . پدر :روح سِلِنا اینجاست . دراکو :کو کجاست؟ پدر عینک رو داد به دراکو تا اونم ببینه .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
پارت بعد؟؟