بهترین رویا قسمت چهارم

وقتی ساعت ۳ شد آلیا و مرینت عکس های آدرین را برداشتند. از ذهن مرینت: آلیا عکس های آدرین را برد.که دیدن صدای آدرین امد.لپ هام مثل همیشه قرمز شدن.وقتی آدرین اومد آلیا یه چیزی به آدرین گفت که لپ های آدرین قرمز شد.

از ذهن آلیا:وقتی از اتاق مرینت اومدم بیرون روی عکس های آدرین قلب کشیدم و کنارشون نوشتم که دوست دارم. و بعد که آدرین اومد بهش گفتم مرینت عاشقته میتونم اثبات کنم ولی به مرینت نگو.

از ذهن آدرین: وقتی حرف آلیا رو شنیدم لپ هام قرمز شد اما از یادم نبردم که من عاشق لیدی باگم که مرینت. درحالت جدی وارد اتاق مرینت بشم که که مادر مرینت رو به من کرد و گفت:« سلام پسرم خوبی؟» منم گفتم : مرسی ممنونم. و به تاق مرینت رفتم

خب کیوتام تا اینجا داستان کافیه میخام یه چیزی بهتون بگم. اگه رمان مثل چنل قبلی حمایت نشه پارت بعدی رو نمیزارم. چون واقعا حمایت ام هم تو آپا و هم تو تستچی های کمه⁦(⁠╥⁠﹏⁠╥⁠)⁩⁦.