از زبان مری : با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم. قیافه ام رو تو آینه نگاه کردم. وضعم داغون بود. چند روز بود درست وحسابی نخوابیده بودم. زیر چشمام گود افتاده بود. رفتم یه دوش پنج دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون. لباسام و عوض کردم. یه پیرهن یقه اسکی تا زانو پوشیدم که رنگش قهوه ای بود و ساده بود با یه جوراب شلواری تیره هم پوشیدم با پوتینای پاشنه بلند همرنگ لباسم پوشیدم. یه کلاه مشکی هم گذاشتم رو سرم موهامم باز گذاشتم. با اینکه حوصله نداشتم اما یه آرایش ساده کردم. باید یه جوری گودی زیر چشمام و محو میکردم چون میخواستم برم برای مصاحبه ی کاری. با اینکه پدرم تا حالا هزار بار بهم گفته تو کمپانیش بازیگری کنم ولی این حرفا تو گوش من نمیرن چون صد در صد بابا فقط تعارف میکنه. اون دوست داره دختر قشنگش لایلا خانم تو کمپانیش کار کنن. این فکرا رو از ذهنم بیرون کردم و کیفم و برداشتم و رفتم طبقه ی پایین. طبق معمول لایلا خواب بود. ویونا نشسته بود کتاب میخوند. گفت :«اوه ! مرینت عزیزم بیدار شدی؟ میشه لطفا لایلا رو بیدار کنی؟ ممنون میشم!» با صمیمیت خواصی این و گفت. نمیدونم چرا یه لحظه حس خوبی از گرفتم و یه لبخند خیلی کوچیک زدم ولی سریع از رو لبام محوش کردم و با سردی جواب دادم :« ببخشید ولی اولندش من خدمتکار دختر شما نیستم ، دومندش تو این خونه یه عالمه خدمتکار هست و در آخر اینکه من کلی کار برا انجام دادن دارم و وقت برای کارای شما و دخترتون ندارم. با اجازه» ، از خونه رفتم بیرون.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
عالی بود عزیزم💜✨
💖💖💖💖
سلااام دوستان پارت ۲ رو گذاشتم تو صف برسیه یکمی دیگه منتشر میشه 😁😁😁
اخجونننن
۱
۲
۳
عالی بود😍😍😍
فوقالعاده شده منتظر پارت بعدم😍❤️
💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖