
بریم برای پارت ۱۱ . امیدوارم خوشتون بیاد🤗💜
از زبان یونگی : توی جاده به سمت نزدیک ترین بیمارستان میرفتیم. جین هو بیهوش بود و سرش روی پای من بود. زخمش با یه دستمال سفید که البته الان با خون قرمزه بسته شده بود. صورتش کبوده وضعش خیلی بده فقط امیدوارم که زنده بمونه. جی هوپ داشت رانندگی میکرد . هیون مین اومد سمت ما : شوگا به نظرت چیکار میتونیم بکنیم که بهوش بیاد. من(×): نمیدونم اب که به صورتش زدیم ولی فایده نداشت _(هیون مین :) به نظرم بتونه اطرافشو حس کنه ها ؟ × یعنی میفهمه ما پیششیم ؟ فکر نکنم. _ براش بخونین ." جونگ کوک رو صندلی جلویی نشسته بود. برگشت و به ما نگاه کرد. _ شاید حس کنه. شاید بهش کمک کنه.× اما اون کامل بیهوشه _ خب قلبش که میتپه. " فکر میکنم هیون مین بیشتر بخاطر ارامش خودمون میگه بخونیم... الان همه نگران جین هو ان. رو به کوکی کردم : جونگ کوک شروع کن..." کمی فکر کرد و شروع کرد life goes on رو خوند. هر هفتامون همراهی کردیم و میخوندیم...یکم جو رو عوض کردیم. حالمون بهتر شد. . . . یهو جی هوپ خیلی سریع سمت راست پیچید و بعد ترمز کرد. یه تکون محکم خوردم و جین هو نزدیک بود از رو پام بیفته که گرفتمش. × جی هوپ چیکار میکنی ؟؟ " جی هوپ : بلند شید رسیدیم." بیرونو نگاه کردم. بیمارستان بود. هیون مین : جین هو رو بزار رو کول من ." بلندش کردم و گزاشتمش رو کول هیون مین. رفت بیرون و دوید سمت بیمارستان. ما هم سریع رفتیم دنبالش. وقتی رفتیم تو. پرستارا جمع شدن و جین هو رو بردن سمت اتاق عمل. توی راهرو اتاق عمل روی صندلی های انتظار نشستیم. دستمو فرو کردم تو موهام... یعنی میتونه دووم بیاره ؟؟؟ زنده میمونه ؟ سرمو به دیوار تکیه دادم و چشمامو بستم . تهیونگ سرشو گزاشت روی شونه هام. چشماشو نصفه باز کردم و به اینور و اونور نگاه کردم. جین کنارم نشسته بود و جونگ کوک سرشو گزاشته بود روی شونش. رو به روم جیمین سرشو گزاشته بود رو شونه جی هوپ و کنارش هیون مین سرشو انداخته بود پایین... نامجون کجاست ؟ حتما رفته کارای بیمارستان رو بکنه. دوباره چشمامو بستم . نمیدونم چجوری شد که خوابم برد × یونگی " چشمامو باز کردم. نامجون بود. صاف نشستم... جلوم یه ابمیوه گرفته بود. از دستش گرفتم و بازش کردم و شروع کردم خوردن : ممنون. چه خبر ؟ × رفتم یه چیزی بگیرم بخوریم. وقتی برگشتم همتون خواب بودین برای همین صبر کردم که بیدار بشین. الان سه ساعته خواب بودینو هیچ خبری هم از توی اتاق عمل نیست ." به بقیه نگاه کردم. داشتن اب میوه و کیک میخوردن. عصبی شدم : مگه یه تیر نمیخوان از پاش در بیارن سه ساعته اون تو دارن چه غلطی میکنن ؟" تهیونگ : اروم باش هیونگ.. بیا ببین کیکت دست منه . بخورش یکم بهتر میشی." برام بازش کرد. ازش گرفتمو و با حالت عصبی شروع کردم خوردن ... وقتی تموم شد. هیون مین اشغال هاشو از دستمون گرفت و رفت بندازه دور. در اتاق عمل باز شد و دکتر اومد بیرون... هفتایی هجوم بردیم سمتش .
جین : چی شد اقای دکتر ؟؟ جیمین : حالش خوبه ؟ کوکی : زنده اس ؟ تهیونگ : هنوز بیهوشه ؟ جی هوپ : وضعیتش چطوره ؟" منو نامجون عصبی شدیم : میزارید دکتر حرف بزنه یا نه ؟؟؟" همه سکوت کردن. دکتر : خب ... ما تیر رو از توی پاش در اوردیم. گلوله یکم به استخون پاش اسیب زده که به مرور ترمیم میشه. اما ... " نامجون : اما چی ؟؟؟" دکتر : مریض رفت توی کما..و نمیتونم پاسخ قطعی بهتون بدم که میتونه تحمل کنه یا نه... ممکنه بمیره. " من : پس شما اینجا دقیقا چیکار میکنید ؟؟؟ نجاتش بدید. " با صدای بلند گفتم . نامجون : اروم باش شوگا... من ازتون معذرت میخوام اقای دکتر." دکتر : ما بهش خون تزریق کردیم ولی هنوز به خون نیاز داره... کدومتون گروه خونیش o+ هست ؟؟ حاضره بهش خون بده؟ " جیمین به دیوار تکیه داده بود و سرش پایین بود. سرشو بالا اورد و صاف ایستاد : گروه خونی من همونه. میخوام بهش خون بدم. از زبان جیمین : دکتر گفت بریم داخل . رفتیم توی اتاق عمل. جین هو رو دیدم که روی تخت بی خبر از اینکه چقدر نگرانشیم بیهوش بود و صدتا دستگاه بهش وصل بود. یه در سمت چپ بود منو بردن اونجا. یه تخت بود گفتن دراز بکشم... یه پرستار اومد و داشت ازم خون میگرفت. امیدوارم با این خون جین هو حالش بهتر بشه... اولین بار بود که خون میدادم... فکر کنم فشارم افتاده. سرم داره گیج میره... وقتی پرستار خون رو ازم گرفت دید رنگم پریده گفت : اقا حالتون خوبه ؟؟" نتونستم جواب بدم چون بیهوش شدم . . .
هنوز از زبان جیمین : وقتی بهوش اومدم توی یه اتاق دیگه بودم و پسرا دورم جمع شده بودن. نامجون : جیمین حالت خوبه ؟ " من : اره. چی شد؟ " جین : دکتر گفت چون اولین بار بوده که خون میدادی فشارت افتاده و بیهوش شدی ولی الان حالت خوبه." من : جین هو چیشد ؟ " جی هوپ : دکتر گفت وقتی خون تو رو بهش تزریق کردن وضعیت حیاتیش پایدار تر شده و احتمال زنده موندنش خیلی بالاست ولی..." _( جیمین ): ولی چی ؟؟ " یونگی : ولی الان توی کماست. _ اوففف.." تهیونگ : حداقل میدونیم زنده میمونه " جونگ کوک : اینکه وضعیتش پایدار شده بخاطر خون توعه هیونگ." _ چقدر بیهوش بودم ؟ هیون مین کجاست ؟" جی هوپ : هیون مین رفت و کیم سونگ هو رو تحویل پلیس داد. اما بهمون زنگ زد و گفتش که بهش اجازه دادن خودش شخصا بازجو پرونده باشه. " نامجون : پی دی نیم هم یه سر اومد اینجا و البته جین هو رو به رسانه ها معرفی کرد و این ماجرا رو فاش کرد. " جین : بخاطر اینکه به همه گفتش اگه زنده بمونه میخواد کاری کنه که هرچه سریع تر دبیو کنه و اگر هم مردش با احترام دفن بشه و همیشه همه ارمی ها به یادش باشن. " تهیونگ : تو هم دو ساعت بیهوش بودی. _ کلا دو ساعت بیهوش بودم این همه اتفاق افتاد ؟؟" جونگ کوک : اره هیونگ ولی در عوض الان سرحالی" یونگی : بلند شید پی دی نیم گفت بریم کمپانی . _ جین هو چی ؟؟" یونگی : اونکه بیهوشه ماهم که فقط از پشت شیشه میتونیم ببینیمش. اینجا هم ازش خوب مراقبت میکنن.
از زبان جی هوپ : برگشتیم کمپانی . چند تا خبرنگار اومده بودن باهامون مساحبه کردن . دنبال هیون مین هم میگشتن . میخواستیم بریم خوابگاه اما باید موزیک ویدیو ظبط میکردیم . همیطوریش چند روزه ظبط موزیک ویدیو افتاده عقب . خیلی خسته بودیم اما با هموم خستگی رفتیم برای ظبط. . . . شب که برگشتیم خوابگاه همگی بیهوش بودیم. نمیدونم چرا اینطوری فکر میکنم اما به نظرم جین هو قرار نیست حالا حالا ها بهوش بیاد. از زبان نامجون : یک ماه از به کما رفتن جین هو میگزره. دکترا میگن زنده میمونه اما اینکه کی بهوش بیاد معلوم نیست . تو این یه ماه که کمپانی جین هو رو به دنیا معرفی کرده با اینکه رفته توی کما ارمی ها بخاطر ارتباط ما با اون ازش حمایت میکنن .اما چه فایده که خودش این حمایتا رو نمیبینه . دیروز کنسرت داشتیم و الان توی خوابگاهیم. یه چند روز استراحت میکنیم. جیمین و تهیونگ تو اتاق دارن با هم انیمه میبینن. جین تو اشپزخونه اس . جونگ کوک توی اتاقشه. جی هوپ و شوگا پیش من روی مبل نشستن و توی موبایل هاشونن و منم دارم اخبار میبینم. جین از توی اشپزخونه داد زد که : جونگ کوک لایوت تموم شد ؟؟" کوکی از توی اتاقش : اره هیونگ.جین : پس بیا کمک من میز ناهارو بچین ببینم همش توی اون اتاقتی. جونگ کوک : هیونگ دارم با هیون مین چت میکنم ولم کن حوصله ندارم. جین با داد: هفت سال بچه بزرگ کردم نتیجه اش اینه ؟ ای قدر نشناس. ببینم اون کی بود صبحا بیدارت میکرد بری مدرسه هاا ؟ اون کی بود برات صبحونه درست میکرد ؟ اون کی بود میبردت مدرسه ؟ کی لباساتو اتو میکرد ؟ کی برات خوراکی میخرید ؟ کی کیف مدرستو اماده میکرد ؟ من بودم. من ورد واید هندسام انقدر برای تو زحمت کشیدم . پس برای ناهار هم از اون اتاقت نیا بیرون " جونگ کوک از اتاق اومد بیرون و گفت : باشه هیونگ ببخشید باشه. " رفت توی اشپزخونه. جین با قیافه عصبانی نگاهش کرد. جونگ کوک قیافشو کیوت کرد و رفت جلوی جین ایستاد و دهنشو باز کرد. جین یه تیکه کیمچی گزاشت توی دهنش و با قاشق چوبی توی دستش زد روی پیشونی کوک. کوکی هم دستشو برد بالا و یه دونه از موهای جین رو کند و بشقاب ها رو برداشت که بچینه روی میز و فرار کرد. با لبخند داشتم کارهاشون رو نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد. بیمارستان بود. برداشتم . _ ( نامجون ) : الو بفرماید. × سلام اقای کیم از بیمارستان باهاتون تماس میگیرم _ کاری داشتید ؟ × دکتر خانم لی جین هو گفتن که حال ایشون خیلی بهتر شده و به بخش منتقلشون کردیم و احتمال خیلی زیاد امروز بهوش میان. _ واقعا ؟؟ ما امروز میایم اونجا . × باشه خدانگهدار. _ خداحافظ. شوگا : کی بود؟ _ بچه ها از بیمارستان بود گفتن جین هو امروز بهوش میاد. بیاین زود ناهار بخوریم بریم بیمارستان. " به پی دی نیم زنگ زدم و گفتم. جی هوپ رفت و جیمین و تهیونگو صدا زد. تند تند ناهار خوردیم و رفتیم بیمارستان.
وارد اتاق ۴۵۸ یعنی اتاق جین هو شدیم که دیدیم پی دی نیم اونجاس . سلام کردیم و نشستیم. حدودا یک ساعت گزشت. پی دی نیم : پس چرا بهوش نمیاد ؟؟ جیمین : گفتن امروز نگفتن الان. " پی دی نیم بلند شد : من کلی کار دارم. یه جلسه رو کنسل کردم. باید برم... اگه بهوش اومد خبرم کنید. تهیونگ : باشه حتما . " بلند شدیمو خداحافظی کردیم . یونگی : میگم ما هم کم کم بریم ؟؟ جین : چی . چرا ؟ یونگی : خب اومدیمو امروز اصلا بهوش نیومد. جونگ کوک : هیونگ ما که کلا یه ساعته که اومدیم.جی هوپ : حالا یکم دیگه صبر کنیم که چیزی نمیشه .من : شوگا خوابت میاد ؟ یونگی : باشه پس من همینجا روی صندلی میخوابم. من : پسرا قهوه میخورید برم بگیرم ؟ اعضا : اره. " رفتم قهوه بگیرم. داشتم درو باز میکردم که صدای سرفه اومد. برگشتم و دیدم جین هو عه. هممون هجوم بردیم بالای سرش. یکمی چشماشو بهم فشار داد و اروم بازشون کرد. ولی بخاطر نور صورتشو جمع کرد و دستشو گرفت جلو چشمش . کمی رفتم جلو تر و بالای سرش خم شدم که نور چشمشو نزنه. دستشو اورد پایین و چشماشو باز کرد. اینور اونور رو نگاه کرد و با درک اینکه کجاست ... خیلی سریع از جاش بلند شد و نشست. یه طوری تند پاشد که منو اعضا چند متر رفتیم عقب. دستشو گرفت به کمرش. خیلی سریع بلند شده بود و بدنش هم خشک بود حتما دردش گرفته. چند بار چشماشو باز و بسته کرد. بعد دستشو اورد بالا و یه سیلی به خودش زد. ما چشمامون گرد شد. فکر کنم بعدش تازه فهمید توی بیمارستانه . تعجب کرد. جین هو : م..من . من چجوری اومدم اینجا. ( انگار کم کم حوادث داشت یادش میومد . ) سوک...سوکجین شی..من..اینجا..پاهام..( تازه همه چی رو فهمید.) بنگتن شما حالتون خوبه؟؟ صدمه ندیدید ؟؟ اومدید اونجا ؟؟ چه اتفاقی افتاد ؟؟ سالمید ؟؟ من زنده ام ؟؟ یا هممون مردیم؟؟" در حالی که داشت اینارو میگفت زد زیر گریه . رفتیم کنارش و نشستیم. تهیونگ : حال ما خوبه. نترس. فقط نگران تو بودیم." اما همینطور داشت گریه میکرد . جیمین بهش نزدیک تر شد و خوابوندش روی تخت و موهاشو نوازش کرد : همه چی تموم شد . گریه نکن . من : میرم دکتر رو خبر کنم. . . و از در رفتم بیرون . از زبان جین : جین هو : چه...چه اتفاقی افتاد . من : یکی از دوستامون تو سازمان امنیت کار میکنه . با کمک اون تونستیم مخفیگاه کسی که دزدیده بودت رو پیدا کنیم و بریم اونجا و نجاتت بدیم. بعدم تو رفتی تو کما. الان یکماه تو کما هستی. " جین هو : ی... یه ماه ؟؟ " گریش شدید تر شد. طوری که درست نمیتونست حرف بزنه : شما...هی..هیچ. کد...کدوم صد..صدمه ن..ندی..ندید ؟؟ جی هوپ : ما هممون سالمیم یه خراش هم برنداشتیم نگران نباش. یونگی : فقط موهامون سفید شد از بس نگران تو بودیم. جونگ کوک : اخه چرا اینطوری داری گریه میکنی. ببین ما خوبیم تو هم که پات خوب شده.ناراحت میشیما.. تو که نمیدونی چقدر نگرانت بودیمو عذاب وجدان داشتیم. جین هو : خیلی...خیلی ترسیده بودم." همچنان بلند بلند گریه میکرد که نامجون با یه خانم دکتر میان سال اومد تو... شوگا : پس دکتر کیم کجان ؟ ( دکتر جین هو) خانم دکتر : من دکتر پارک هستم. توی ای سی یو کار میکنم زیاد به بخشای دیگه نمیام ولی دکتر کیم اتاق عمل بودن برای همین من اومدم." اومد سمت جین هو. برگه ای که مربوط به وضعیت بیمار بود رو از روی میز کنار تخت برداشت و خوند . بعد برگشت و به جین هو نگاه کرد : دخترم گریه نکن برات خوب نیست. یه ارامش بخش بهت میزنم که حالت بهتر شه. یکم بیحال میشی. " به دست جین هو یه سرم زد و بعد روی صندلی کنار جونگ کوک نشست و به جین هو نگاه کرد.
یونگی : جین هو نمیخوای گریه کردن رو تموم کنی ؟؟ جین هو : خیلی ترسیده بودم بلایی سرتون بیاد. خیلی میترسیدم یه وقت بخاطر من بیاید اونجا. میترسیدم بمیرید... میترسیدم باز یه نفر بخاطر من اسیب ببینه. خیلی درد داشتم. شبا نمیتونستم بخوام اخه گوشی نداشتم اهنگ گوش بدم که خوابم ببره... خیلی گریه کردم.. خیلی دعا کردم اونجا نیاید. من فکر میکردم واقعا میمیرم. " جیمین همچنان موهاشو نوازش میکرد . یه تیکه از im fine رو براش خوند و بعدش گفت : ببین ما همه خوبیم تو هم خوبی. باید بخاطرش جشن بگیریم نه اینکه گریه کنی. جی هوپ : ما خیلی خوشحالیم که بهوش اومدی اما تو داری با این کارت مارو ناراحت میکنی." جین هو اشکاشو پاک کرد. و لبخند زد. دکتر پارک زیر لب زمزمه کرد : لی جین هو. لی جین هو. لی جین هو...( یهو بلند گفت): یادم اومد." و با دلسوزی به جین هو نگاه کرد. جین هو تعجب کرد. نامجون : مشکلی پیش اومده؟ دکتر پارک : جین هو منو یادت میاد ؟؟ " جین هو کمی فکر کرد ...: شما همون پرستار هستید ؟ دکتر : بله.. من همونیم که وقتی مادرت فوت کرده بود توی بیمارستان ازت مراقبت کرد." جین هو لبخند زد . کمی مکث کرد و گفت : اون موقع حالم خوب نبود و باهاتون درست رفتار نکردم . معذرت میخوام. " دکتر : نه عزیزم . اشکال نداره. الان وضعیتت چطوره ؟ چرا اومدی بیمارستان ؟ چرا تو کما بودی ؟ " جین هو همه چی رو تعریف کرد و کلی با هم حرف زدن و ماهم گوش میدادیم. جین هو به دکتر شمارش رو داد و دکتر هم شمارشو به جین هو داد و گفت : الان کار دارم و باید برم. اما بعد از اینکه مرخص شدی بیا گاهی همو ببینیم. منو مثل مادرت بدون باشه ؟ جین هو : بله حتما. خیلی ازتون ممنونم . بعد از اینکه دکتر رفت ما همه اتفاقات اخیر رو جزئی براش تعریف کردیم. قرار شد وقتی مرخص شد یه جشن کوچیک بخاطر خلاص شدن از این ماجرا بگیریم. زنگ زدیم به پی دی نیم و گفتیم که جین هو بهوش اومد. جین هو : من..خیلی درد کشیدم. خیلی زیاد. یعنی کافی بوده ؟ من : منظورت چیه ؟ جین هو : درد زخم چاقو بیشتره یا گلوله ؟ به نظرتون به اندازه درد مادرم بوده ؟ در حدی مجازات شدم که منو ببخشه ؟ به اندازه کافی تقاص پس دادم ؟ فکر نکنم... نامجون : جین هو به اندازه کافی خودتو سرزنش کردی چقدر دیگه میخوای خودتو عذاب بدی؟ تهیونگ : به نظر من مادرت تو رو بخشیده. جونگ کوک : جین هو تو خیلی بیشتر از چیزی که باید رنج کشیدی. من : به نظرم دختر صادقی مثل تو لیاقت بهترین چیز هارو داره. یونگی : تو فقط یه دیوار پر از عذاب وجدان دور خودت کشیدی و نمیخوای خرابش کنی. جین هو : اما ... اخه. من نمیتونم. جی هوپ : تنها کسی که باید تورو ببخشه خودتی. جیمین : لطفا یه زندگی خوب برای خودت بساز و گذشته رو فراموش کن. تو که نمیخوای تا اخر عمر خودتو عذاب بدی ؟" جین هو لبخند غمگینی زد و سرشو اتداخت پایین: همه تلاشمو میکنم . ...شما گفتید که مردم..همه چی رو راجب من فهمیدن ؟ یونگی : اره پی دی نیم به رسانه ها گفت. جین هو : ممکنه پدرم هم فهمیده باشه ؟ جونگ کوک : احتمالش زیاده . جین هو : اون...تو این یه ماه نیومد اینجا ؟
نامجون : اگه میومد احتمالا از اینجا به ما خبر میدادن.: جین هو بازم لبخند تلخی زد.. فکر کنم دلش برای پدرش با اینکه بی رحمه تنگ شده بود.. در باز شد و یه پرستار با یه سینی توی دستش اومد تو. برای جین هو غذا اورده بود. جین هو نشست و پرستار سینی رو بهش داد و گفت : لطفا تا اخرشو بخور. جین هو : حتما. "پرستار رفت. جین هو : اخ جون سوپ. من سوپ دوست دارم. " به اون سوپ سبز حال به هم زن نگاه کردم : واقعا میخوای اینو بخوری ؟؟ خیلی بدمزه اس که. " جین هو یه قاشق ازش خورد و گفت : خوشمزه اس.. ولی به پای دستپخت شما نمیرسه سوکجین شی. میشه بعدا بازم برام غذا درست کنید ؟؟ دلم برای دستپختتون خیلی تنگ شده." من خندیدم : معلومه که به پای دستپخت من نمیرسه... باشه بازم برات غذا درست میکنم. " جین هو هم خندید : ممنونم. " تقریبا نصف سوپش رو خورده بود که پی دی نیم و اقای جانگ وارد اتاق شدن . اقای جانگ : جین هو دختر بلاخره بهوش اومدی ؟؟ بابا تو که مارو نصف عمر کردی." پی دی نیم : دخترم خیلی خوشحالم بهوش اومدی نمیدونی چقدر نگرانت بودیم. جین هو : خیلی ازتون ممنونم. از همه معذرت میخوام که نگرانتون کردم ." اقای جانگ : تو که نبودی هیچکس نبود سرش غر بزنم. گیر دادن به بقیه کاراموزا حال نمیده. " جین هو خندید . پی دی نیم : معلوم نیست کی مرخص میشی ؟ جیمین : دکتر گفت احتمالا یه هفته دیگه. پی دی نیم : بعد از اینکه قدرتتو بدست اوردی میخوام هرچه سریع تر دبیو کنی. جین هو : من تمام تلاشمو میکنم اجوشی. راستی من اون رقص اخرین جلسه مون رو توی مدرسه یاد گرفتم. اخه اون روز که دزدیدنم توی دانشگاه سر زنگ ورزش تمرین رقص کردم... اقای جانگ : خیلی خوبه اما بدون خیلی از بقیه کاراموزا عقب افتادی . جین هو : هم دانشگاه هم رقص ... باید خیلی تمرین کنم. " نامجون : من درسایی که ازش عقب افتادی بهت یاد میدم. جین : منم برات غذا میپزم تا زودتر خوب بشی . یونگی : منم قول میدم تا مرخص بشی زیاد بهت سر بزنم. جی هوپ و جیمین و تهیونگ : ما هم توی رقص کمکت میکنیم. جونگ کوک : منم زود به زود میام بیمارستان و باهات بازی میکنم تا حوصله ات سر نره . جین هو خندید و گفت : از همتون ممنونم .
از زبان جی هوپ : چهار روزه که جین هو بهوش اومده و ما هم سعی میکنیم هروز یه ساعتی رو پیشش باشیم. اگه همگی هم نتونستیم چند نفرمون میره. روز اول جیمین و تهیونگ و جونگ کوک رفتن. روز دوم هممون رفتیم. روز سوم نامجون و من و جین و یونگی رفتیم پیشش . امروز هم قراره من و جونگ کوک بریم... من دم در اماده منتظر کوک وایسادم. من : کوکی اومدی یا تنها برم ؟؟ جونگ کوک توی اتاق : صبرکن هیونگ اومدم دیگه. جی هوپ : بابا چیکار میکنی مگه میخوای بری عروسی ؟؟" کوکی اومد بیرون و یه جعبه کادو دستش بود : داشتم اینو کادو میکردم. من : این چیه ؟ جونگ کوک : عروسک بی تی بیست و یک کوکی. میخوام بدم جین هو ." خندیدم : خب دیگه بریم. " رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت بیمارستان ... وقتی رسیدیم نزدیک اتاق جین هو شدیم و من درو باز کردم و چشمای دوتامون گرد شد . چون دکتر کیم خیلی عصبانی به دیوار تکیه داده بود و جین هو هم داشت ....
اینم از این پارت . امیدوارم خوشتون اومده باشه . لطفا نظرتون رو کامنت کنید . چالش : جین هو داشت چیکار میکرد؟
فایتییییینگ ارمییییی. بای 🥺🥺🥺🤗🤗🤗🤗💜💜💜💜🍭🍭🍭
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
خیلی دوس دارم داستانهات رو
مرسیی🥺🫂❤💜
عالییییییییییییییییییی
مرسی اجی🤗💜
اجی سلام میخوام کاری کنم بیشتره داستانک و ببینم پخش کنم تو اونا هم نمی گم خودم نوشتم میگم خودت گوشی و میگم بیان داستانک و لایک کنن ای بی نداره
نمیدونم اجی هرکاری خودت میخوای بکن🤷♀️🤷♀️
لطفا به تست های منم سر بزن
حتما اجی🥰🌺
تستچی کی پارت بعد رو میزاره پوسیدم
داستانت عالیه
فقط ی چیزی من برای اینکه بتونم پروفایل درست کنم اسمم رو تغییر دادم ولی با همون اکانتم اسمم قبلیم M بود
😳😥💜مرسی اجی. امیدوارم زودتر بیااد🥺🤧
عااالیییییییی بوددددددددددد آجییییییی💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜ببخشید دیر نظر دادم چند وقت بود درست حسابی نیومدم تستچی😬
مرسی اجی خوشحالم خوشت اومده. 🥺🥺🥰🥰💜💜
جین هو داشت عر میزد😂
داستانت خیلی قشنگه پارت بعدو زود بزار✨
داستانم عاشقانه نکن پلیز😐💫
مرسی اجی 😂💜 پارت بعد تو بررسیه . نه اجی من چند بار گفتم داستان عاشقانه نمینویسم🤗💜
سلام عالی بود ❤️
دنبال شدی دنبال کن😘
کلمه ای برای توصیف کردن داستانت نمیتونم پیدا کنم فقط اینو میگم که خیلی عععععععععععاااااااااااااالللللللللللللللیییییییییییی بببببببببووووووووووود همین و اینکه اجی میشی؟ من عاشق داستانک یعنی یه جورایی دیونشم😍❤
عالی بود و لطفا تست منم ببینید
مرسی اجی حتما🤗💜