بریم برای پارت ۱۱ . امیدوارم خوشتون بیاد🤗💜
از زبان یونگی :
توی جاده به سمت نزدیک ترین بیمارستان میرفتیم. جین هو بیهوش بود و سرش روی پای من بود. زخمش با یه دستمال سفید که البته الان با خون قرمزه بسته شده بود. صورتش کبوده وضعش خیلی بده فقط امیدوارم که زنده بمونه. جی هوپ داشت رانندگی میکرد . هیون مین اومد سمت ما : شوگا به نظرت چیکار میتونیم بکنیم که بهوش بیاد. من(×): نمیدونم اب که به صورتش زدیم ولی فایده نداشت _(هیون مین :) به نظرم بتونه اطرافشو حس کنه ها ؟ × یعنی میفهمه ما پیششیم ؟ فکر نکنم. _ براش بخونین ." جونگ کوک رو صندلی جلویی نشسته بود. برگشت و به ما نگاه کرد. _ شاید حس کنه. شاید بهش کمک کنه.× اما اون کامل بیهوشه _ خب قلبش که میتپه. " فکر میکنم هیون مین بیشتر بخاطر ارامش خودمون میگه بخونیم... الان همه نگران جین هو ان. رو به کوکی کردم : جونگ کوک شروع کن..." کمی فکر کرد و شروع کرد life goes on رو خوند. هر هفتامون همراهی کردیم و میخوندیم...یکم جو رو عوض کردیم. حالمون بهتر شد. . . . یهو جی هوپ خیلی سریع سمت راست پیچید و بعد ترمز کرد. یه تکون محکم خوردم و جین هو نزدیک بود از رو پام بیفته که گرفتمش. × جی هوپ چیکار میکنی ؟؟ " جی هوپ : بلند شید رسیدیم." بیرونو نگاه کردم. بیمارستان بود. هیون مین : جین هو رو بزار رو کول من ." بلندش کردم و گزاشتمش رو کول هیون مین. رفت بیرون و دوید سمت بیمارستان. ما هم سریع رفتیم دنبالش. وقتی رفتیم تو. پرستارا جمع شدن و جین هو رو بردن سمت اتاق عمل.
توی راهرو اتاق عمل روی صندلی های انتظار نشستیم. دستمو فرو کردم تو موهام... یعنی میتونه دووم بیاره ؟؟؟ زنده میمونه ؟ سرمو به دیوار تکیه دادم و چشمامو بستم . تهیونگ سرشو گزاشت روی شونه هام. چشماشو نصفه باز کردم و به اینور و اونور نگاه کردم. جین کنارم نشسته بود و جونگ کوک سرشو گزاشته بود روی شونش. رو به روم جیمین سرشو گزاشته بود رو شونه جی هوپ و کنارش هیون مین سرشو انداخته بود پایین... نامجون کجاست ؟ حتما رفته کارای بیمارستان رو بکنه. دوباره چشمامو بستم . نمیدونم چجوری شد که خوابم برد
× یونگی " چشمامو باز کردم. نامجون بود. صاف نشستم... جلوم یه ابمیوه گرفته بود. از دستش گرفتم و بازش کردم و شروع کردم خوردن : ممنون. چه خبر ؟ × رفتم یه چیزی بگیرم بخوریم. وقتی برگشتم همتون خواب بودین برای همین صبر کردم که بیدار بشین. الان سه ساعته خواب بودینو هیچ خبری هم از توی اتاق عمل نیست ." به بقیه نگاه کردم. داشتن اب میوه و کیک میخوردن. عصبی شدم : مگه یه تیر نمیخوان از پاش در بیارن سه ساعته اون تو دارن چه غلطی میکنن ؟" تهیونگ : اروم باش هیونگ.. بیا ببین کیکت دست منه . بخورش یکم بهتر میشی." برام بازش کرد. ازش گرفتمو و با حالت عصبی شروع کردم خوردن ... وقتی تموم شد. هیون مین اشغال هاشو از دستمون گرفت و رفت بندازه دور. در اتاق عمل باز شد و دکتر اومد بیرون... هفتایی هجوم بردیم سمتش .
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
73 لایک
عالی بود
خیلی دوس دارم داستانهات رو
مرسیی🥺🫂❤💜
عالییییییییییییییییییی
مرسی اجی🤗💜
اجی سلام میخوام کاری کنم بیشتره داستانک و ببینم پخش کنم تو اونا هم نمی گم خودم نوشتم میگم خودت گوشی و میگم بیان داستانک و لایک کنن ای بی نداره
نمیدونم اجی هرکاری خودت میخوای بکن🤷♀️🤷♀️
لطفا به تست های منم سر بزن
حتما اجی🥰🌺
تستچی کی پارت بعد رو میزاره پوسیدم
داستانت عالیه
فقط ی چیزی من برای اینکه بتونم پروفایل درست کنم اسمم رو تغییر دادم ولی با همون اکانتم اسمم قبلیم M بود
😳😥💜مرسی اجی. امیدوارم زودتر بیااد🥺🤧
عااالیییییییی بوددددددددددد آجییییییی💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜ببخشید دیر نظر دادم چند وقت بود درست حسابی نیومدم تستچی😬
مرسی اجی خوشحالم خوشت اومده. 🥺🥺🥰🥰💜💜
جین هو داشت عر میزد😂
داستانت خیلی قشنگه پارت بعدو زود بزار✨
داستانم عاشقانه نکن پلیز😐💫
مرسی اجی 😂💜 پارت بعد تو بررسیه . نه اجی من چند بار گفتم داستان عاشقانه نمینویسم🤗💜
سلام عالی بود ❤️
دنبال شدی دنبال کن😘
کلمه ای برای توصیف کردن داستانت نمیتونم پیدا کنم فقط اینو میگم که خیلی عععععععععععاااااااااااااالللللللللللللللیییییییییییی بببببببببووووووووووود همین و اینکه اجی میشی؟ من عاشق داستانک یعنی یه جورایی دیونشم😍❤
عالی بود و لطفا تست منم ببینید
مرسی اجی حتما🤗💜