خب یک وقفه عظیم تو نوشتن داستان پیش اومده ، برای اینکه بخشی از داستان نیمه کاره متوقف نشه نوشتن داستان رو متوقف کردم چون هر بخش از داستان باید پشت هم نوشته بشه
// هاگوارتز سال ۱۱۱۵ میلادی //
ـ سلنا حالت خوبه 😟
ـ ببخشید هلنا میخوام یکم تنها باشم 😔
ـ یادته به من چی میگفتی ؟ اینکه فقط تو خودت جمع کنی اصلا درست نیست 😓
ـ خواهش میکنم هلنا 😢 لطفا دست از سرم بردار 😭
ـ سلنا الان دو سال از اون ماجرا گذشته 😟 دیگه وقتشه برگردی به حالت اولت 😔
ـ ازم دور شییددد 😡
ـ بیا بریم هلنا 😔 اون فعلا نیاز به استراحت داره 😔
ـ ولی اون ...
ـ هلنا 😒 ... میشه با دوستات بری بیرون میخوام با سلنا تنها صحبت کنم 😤
ـ عم ... البته مادر 😟«مگه چاره دیگه ای هم دارم 😡»
هلنا و مرلین از پیش سلنا رفتند و در را بستند . سلنا و رونا درون اتاق تنها شدند .
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
هولاااااا
بالاخرههههههه
فک کردم تستچی قاطی کرده و تست جابجایی آورده آخه عکس تست قبلیت بود 😂😂😂😂😂
عه سلام چطوری ؟ 😄
آره چون موضوعش با داستان قبلی یکی هست در واقع ادامه اش هست 😅
بسیار عالی و زیبا ... دوباره زدی توی فاز گل و گیاه ؟ 😐😂💔
آره 😅 یادآور داستان قبلیم هست ، هرچی نباشه الان محیط رفته به داستان قبلیم دیگه 🙂