اوه.....رمانم ۱۵ پارته شد هیچ وقت این اتفاقات نیوفتاده بود=)همشون حوصلع نداشتم زود زود تمومش میکردم
از زبان ادرین/با دیدن همسر فیلیکس قفل کردم و مغزم از کار افتاد.....این همون دختر چشم ابی با موهای موج دار و زیباس.....هنگ کرده بودم و مث ع.ق.ب مون.ده ها زل زدم بهشون داشتم با فیلیکس حرف میزدم با دیدن اون دختر قلبم شرو به ت.ن.د زدن کرد و قصد در اومدن از قفسه سینم رو پیدا کرد نفسم بند اومد و هزاران اتفاق دیگه عرق کرده بودم و احساس بدی بود...میخواستم برم اما نمیشد سردردم تمدید شده بود و هنوز اون صدا ها تو سرم بود بدنم بی جون شده بود اما تمام تلاشم رو کردم کسی متوجه این اتفاقات و تغیرات من نشه....صدا های اون پسر تو سرم اکو شد اما اون حرفای سابق نه....حرفای جدیدی_ادرین.....منم ارمان.....چرا اینجوری شده.....
و این صدای خودم بود_مگه چمه؟
ارمان_چته؟؟شبیه ل.ول.و خور.خو.ره شدی....خودتو تو اینه ببینی عق میزنی.....
و این تصویر خودم بود با پسری چشم ابرو مشکی چشم غره ای برای پسر رفتم که.....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
پرام
خیلی نایس بوددد
سریع بزار بیب:)♡
مرسی=]
چشم....این چند روزه تستچیم بالا نمیومد:(
عالیییییی
قشنگ بود ...