چشمان میتوانند دروغ بگویند، صادق نباشند. ولی مگر لزوما چشمان دلیل تشخیص احساسات و واقعیت هستند؟حقیقت در رفتار ظاهر میشود؛
۱-زبان بدن؛ اولین خیانتکار وقتی یک نفر چیزی برای پنهان کردن دارد، بدنش قبل از کلمات لو میدهد. دلیلش ساده است: زبان بدن ناخودآگاه است و برخلاف حرفها نمیتوان آن را کامل کنترل کرد. حرکاتی مثل جمع کردن شانهها، پلک زدنهای سریع، لمس صورت، بازی با انگشتان یا عقب رفتن جزئی از بدن نشان میدهد فرد در حال مقاومت درونی است. حتی یک لبخند ساختگی قابل تشخیص است؛ لبها حرکت میکنند اما گوشه چشمها بیتفاوت میمانند. روانشناسان به این «لبخند اجتماعی» میگویند—چیزی شبیه ماسک. اگر بدن فرد با حرفهایش هماهنگ نبود، یعنی بخشی از حقیقت را بیرون نگذاشته است.
۲-سکوتهای ناگهانی و فاصلههای ذهنی گاهی سکوتها بیشتر از جملهها حرف میزنند. وقتی کسی چیزی را پنهان میکند، مغز برای ساختن نسخهای قابلقبول از حقیقت زمان لازم دارد؛ به همین دلیل مکثهای غیرعادی در حرف زدن ایجاد میشود. این مکثها کوتاهاند اما معنی دارند. فرد انگار سعی میکند احساساتش را فیلتر کند، جملهاش را عوض کند یا موضوع را تغییر دهد. در روانشناسی به این حالت «فاصله شناختی» میگویند؛ یعنی ذهن میان حقیقت و چیزی که میخواهد بگوید گیر کرده است. اگر وسط توضیح ناگهان آرام شد، یا جمله را نصفه رها کرد، یعنی ذهنش به نقطهای رسیده که نمیخواهد دربارهاش حرف بزند.
۳-واکنشهای احساسی نامعمول آدمها احساسات واقعی را همیشه نمیتوانند کنترل کنند. وقتی کسی چیزی را پنهان میکند، واکنشهایش اغلب در دو نقطه افراط ظاهر میشود: یا بیش از حد آرام است تا وانمود کند مشکلی نیست، یا بیش از حد حساس میشود چون احساس خطر کرده. مثلاً یک سؤال معمولی میتواند فرد را عصبانی یا نگران کند. این «واکنش بیش از حد» معمولاً زمانی رخ میدهد که یک موضوع به خط قرمزهای شخصی نزدیک شود. ذهن میخواهد حالت طبیعی خود را حفظ کند اما احساسات از پشت فشار میآورند و تناقض را آشکار میکنند.
۴-بهم خوردن الگوی گفتار هر فرد ریتم گفتار خاص خودش را دارد. اما وقتی کسی میخواهد پنهانکاری کند، مغز باید هم حقیقت را سرکوب کند و هم یک داستان جدید بسازد—و همین باعث تغییر لحن میشود. ممکن است سرعت حرف زدن تندتر شود چون فرد میخواهد زودتر از موضوع عبور کند، یا کندتر شود چون باید کلمات را با دقت انتخاب کند. تکرار کلمات، استفاده ناگهانی از جملات مبهم مثل «نمیدونم دقیقاً»، «شاید»، «فکر کنم» یا توضیح دادن بیش از حد (پرگویی) هم از نشانههاست. اینها تلاش برای پر کردن شکاف میان حقیقت و روایت است؛ شکافی که هرچقدر بزرگتر باشد، گفتار بیشتر دچار آشفتگی میشود.
۵-دفاع بیش از حد و جابهجایی موضوع وقتی کسی از موضوعی میترسد، معمولاً با دفاع روانی واکنش نشان میدهد. این دفاع ممکن است شامل طعنه، حمله، تغییر موضوع، بیاعتبار کردن سؤال یا حتی مظلومنمایی باشد. گاهی فرد ناگهان میگوید: «چرا داری بازجویی میکنی؟» این دقیقاً نشانه این است که سؤال به نقطه حساسی برخورد کرده. رفتار دفاعی همیشه به معنای پنهانکاری نیست، اما وقتی ناگهانی و ناهماهنگ با فضای گفتگو باشد، یعنی ذهن در حال حفاظت از چیزی است.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)