ناظر عزیز لطفا این فیک رو که من می نویسم رد یا شخصیش نکنین چون چیز بدی نداره :)))))) دوستدار تو:نویسنده ی داستان
نوبت مرگ من بود! وقتی که توی نوشیدنیم سم ریختن و مردم. حقیقتا باید بگم از مرگ نمی ترسم،از جهنم هم نمی ترسم! از این می ترسم که....
یونا:اخخخخ! من کجام؟ چقدر هوا گرمه!! :خوش اومدی! *یونا پشت سرشو نگاه کرد* هان جیسونگ: : :) *لبخند زد* *هان دستشو گرفت و *گفت:اخ! چقدر حرارت بدنت کمه! وایسا!*دسته یونا رو فشار داد * یونا:اااااای! دستمممم! هان:حالا بهتر شد! بدو! بدوبیا! زود! زود! *دست یونارو کشید*
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
هنوز نزاشتم ولی فک کنم امروز بزارم
تک پارتیه؟
نه ادامه داره
کجاس