
ناظر جونم لفطا رد یا شخصیش نَتون تولو قدا!
اون پسره که ظاهرا اسمش جانگکوک بود گفت:چشاتون چرا پف کرده؟ تهیونگ:آره،چشاتون بدجوری پف کرده؟نکنه گریه کردین؟ ا.ت.:عاممممم....بله راستش چون که رفتیم سینما فیلم غمگین دیدیم. جیمین:اره خیلی غمگین بود الان این 2تا قاشقارو میزارم فریزر بعد بزاری رو چشات خوب شه. ا.ت.:ممنون جین:بفرمایید !بشینید! حتما از دستپختم بخورید وقتی اومدید مشغول ناهار خوردن بودیم. ا.ت.:مممم...راستش ما ناهار خوردیم ولی بخاطر اینکه از دستم دلخور نشین یه قاشق میخورم
ا.ت.:یه قاشق خوردم.محشرررر بود! ولی خجالت میکشیدم زیر قولم بزنم.من گفته بودم یه قاشق.در ضمن اگه غذا شون کم میومد چی؟ انقد سر جویدن غذا با خودم فکرکردم که ظاهرا قیافم بی میل به نظر میومد.چون جین گفت:ببخشید.....نکنه خوشتون نیومده؟ ا.ت.:نعععععععع! خعلی خوبععععععع! *یکی دو قاشق دیگع خورد* یهو جیمین اومد و نشست صندلی کناری ا.ت. و اونم مشغول خوردن شد. بقیه هم نشستن.موقع خوردن بودیم که جی هوپ پرسید:از کی باهم اشنا شدین؟ جیمین :از دیروز پریروز اینا تهیونگ:ا.ت. میدونستی اینجیمین ما خیلیییی با استعداده؟
ا.ت.*در حال جویدن غذا دستشو گرفت جلو دهنش*:واگعا؟*دهنش پره* کوک:ارع!رقصشو باید ببینی! جیمین بلند شد از تو تلویزیون اهنگ گذاشت و رقصید وسطای رقصش بود که یونگی با چشای خواب آلود و خسته اومد پایین.یونگی:چه خبرهههه! ای بابا گفتم میخوام بخوابممممم! *به زورچشاشو باز کرد و با ا.ت. روبرو شد.چشاش گشاد شد و دهنش باز موند* جیمین:خب ببخشید داشتم برای ا.ت. میرقصیدم. یونگی*زیر لب گفت:ا.ت. ا.ت.:حالتون خوبه؟ یونگی*به ارومی گف*:ا...ارع....خوبم. نامجون:فک کنم بوی غذا افسونش کرده!
*همه هار هار* یونگی نشست کنار ا.ت.*جای جیمین* جیمین:هیونگ!اونجا جا منه! یونگی:عه؟! *بعد رفت اونور ا.ت. که جای کوک بود و کوک رفته بود آب بخوره* کوک برگشت.کوک:هیونگ اینجا جا منه! یونگی:خو برو یه جا دیگع بشین! کوک :اوممممم....باشع! یونگی رو کرد به ا.ت. گفت:ببخشید....چرا ویلچر سوار شدین؟ ا.ت. سرشو انداخت پایین گفت:یه جا حواسم نبود تصادف کردم بعد اعضای بدنم فلج شدن*سرشو اورد بالا با چشای پر از اشک ولی با لبخند گفت*ولی به لطف جیمین حالم بهتر میشه! *جیمین با انگشتاش اشکای ا.ت. رو پاک کرد و گفت:چاگی!*بعد لپشو بوسید و بقیه ی اعضا خم شدن رو میزو موقع بوسه ی کوچیک جیمین نگاهش کردن*
یونگی:هههه*اهی با حسرت و افسوسسسسسسسسس*یونگی:اشکالی نداره خوب میشین!*بعد به صورت خیلی نامحسوس دستشو گذاشت رو دسته ی ویلچر که پشت ا.ت. بود.جیمین بهش یکم چش غره رفت.ولی یونگی کاری نکرد* نامجون:یعنی بر اساس ضربه ای که بهتون وارد شده اعضای بدنتون فلجن درسته؟ ا.ت.:بله!واسه همین یکم لکنت دارم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود
میشه به داستان منم سر بزنی؟