عشق ویژه 8):

~داداش؟ : بله ؟ ~خوبی ؟ :نه ~باشه هیچی قطع کردم داداش ناتنیم اصلا حوصلمو نداره هیچوقتم نداشته هوف دلم میخواد یکم صمیمی تر بشیم ولی ازم بدش میاد (داستان از زبان ا/ت) امروزم حوصله سر بر بود امروز از یکی خوشم اومده بود ولی یکی و از دست دادم دیگه امیدی نداشتم رفتم تا موهای کوتاهمو بزنم (پرش زمانی به یک ربع بعد) موهام هیق دلم هیق براشون هیقق تنگ میشه موها ی هیق قشنگممم زندگی همیشه همونطور که میخوایم نیست زندگی دیگه برام جه...نم شده بنظرم من .. دیگه .. (داستان از زبان نویسنده) زینگگ زنگ در به صدا دراومد وای.. ا/ت مجبور بود سریع تر کلاه گیسشو بزاره یا جواب نده؟

اگر آقای کیم یا آقای جئون بودن چی؟ شاید فیلیکس بود اوم .. فیلیکس راه خونشو بلد نبود البته ا/ت بدون هیچ فکری در رو باز کرد آقای جئون بود اقای جئون همین که در باز شد ا/ت رو ب..غل کرد +آقای جئون ! :هیش.. هیچی نگو +اقای جئون ؟(آروم) ا/ت چیزی روی ل...ب...ا...ش احساس کرد و همین باعث شد هیچی نگه و از هوش بره :هی ا/ت؟ (بریم اونور داستان😹) فیلیکس دلش میخواست سریع تر به ا/ت اعتراف کنه ولی نمی تونست اوف هیچکس و نداشت بهش خبر بده مامان باباش مر...ده بودن انگار جونگ کوکم دیگه براش هیچکس بود میتونست زندگیشو تموم کنه اینکارو باید میکرد؟ نه! نباید بهش فکر میکرد چرا باید باید با یک فکر مزخرف اینکارو میکرد؟ این یه فکر بود ولی خیلی ذهنشو درگیر کرده بود اون هیچ خانواده ای نداشت ینی فقط مادر و برادر داشت که بابا نداشت انگار اگر میمر....د جونگ کوک ناراحت نمیشد ولی ا/ت چی؟ شاید واقعا ناراحت میشد اگر اونم ناراحت نمیشد چی؟ این ینی واقعا اضافی بود ایا بود؟ به هر حال دوباره رفت سر ق...بر مادرش خواست با مادرش حرف بزنه ~سلام مامان نمیدونم کی میتونم دوباره بینمت ولی پسرت عا..شق شده دختر خیلی خوشگلیه خب مامانی من دلم برات تنگ شده ولی باید برم فیلیکس ازونجا دور شد ولی وقتی داشت رد میشد یه ماشین بهش زد و فرار کرد ولی در همین موقع توی بیمارستان سئول ساعت 15:45 پارک ا/ت فوت شد نه یک دقیقه دیر و نه یک دقیقه زود انگار این عشق. یک عشق ویژه بود هیچ خدافظی ابدی وجود نداره وقتی با هم بودن انگار دنیا کامل تر بود ولی اونا شاید دوباره همو ملاقات کنن آقای کیم و آقای جئون باور داشتن این فراتر از عشق بود

پایان این فیک(:❤

نتیجه چالشه(: