اینم پارت ۳🫂
شیشه های ماشین رو بالا داد تا از شر بوق های ممتد و رو مخ در امان باشه؛
دستش رو به سمت ولوم ضبط برد و صدای آهنگ رو زیاد کرد و محو نوای دلنشین پیانو شد.
درحالی که سرش رو به صندلی تکیه داده بود، به ساعت مچیش نگاهی انداخت، ۱۱:۲۱ رو نشون میداد؛
کلافه پوفی کشید و چشم هاش رو کمی فشار داد، مثل همیشه دیرش شده بود و حالا هم پشت یه ترافیک سنگین گیر کرده بود.
چند ثانیه ای نگذشته بود که زنگ ملایم گوشیش به صدا در اومد، اونو برداشت و دکمه سبز رنگ رو به سمت چپ کشید:
_بله؟
# فکر نمیکنین وقتشه که بیاین سرکار و کارتون رو انجام بدین؟؟
صدای رو مخ و کلفت رئیس فروشگاه کلافه تر و عصبیش کرد.
سعی کرد خودش رو آروم کنه و با لحن خاصی جواب داد:
_شرمنده آقای چان، اینجا ترافیک خیلی سنگینه و من نمیتونم خودم رو به موقع برسونم، عذر میخوام.
# باز هم بهانه های تکراری، متوجه نمیشم آقای مین، یعنی هر روز توی این شهر و توی راه این فروشگاه ترافیکه؟؟
_من سعی میکنم خودم رو هر چه زودتر برسونم.
آقای چان با حالت تندی گفت:
# میتونین صبحا زودتر بلند شین که اگر به ترافیک خوردین باز هم به موقع برسین سرکار!
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
فالوم کنید سریع بک میدم🍩🧋
عرررر چقدر خفنههههه بمبایمکبتیمسمسم🪦🪦🪦
لطف داری عسلک!
آزی جون به تست اخرم سر میزنی لطفا؟
حتما😊
میسی
گودددد بعدییییی
مرسییی
چشممم
عالیییییییی(هنوز نخوندم ولی می دونم
واییی قلبم🥲💜
وایییی بی نظییییررررررر
لطفا لطفا
حتما ادامه بده
مرسی عسلم
حتما