
ناظر لطفاً رد نکن لطفاًااااا ممنون میشم منتشر کنی ❤️
از زبان گارسیانا: چیزی روی ل...بم حس کردم بعد چند دقیقه به خودم اومدم آروم دراکو از خودم جدا کردم از خجالت داشتم میمردم بلند شدم گارسیانا : باید برم دیر وقته فردا میبینمت دراکو که فهمیده بود گارسیانا خجالت کشیده گفت : باشه خدافظ از زبان گارسیانا: شروع کردم به دویدن از جنگل اومدم بیرون وارد مدرسه شدم داشتم داخل راه رو ها راه میرفتم صدای پاهام همه جا میپیچید یک دفعه صدایی توی سرم شروع به صحبت کردن کردن انقدر زننده بود که افتادم زمین و دستام رو روی سرم گذاشتم صدای وحشتناکی شروع کرد به صحبت کردن تمام مدرسه با صدای اون پر شده بود گارسیانا : صدای ولدمورت بود ولدمورت : چی شده عاشق شدی واست آرزوی خوشبختی میکنم ولی گارسیانا میدونی که عشق پایان خوشی نداره من یک روز برمیگردم و بهت ثابت میکنم عشق پایان خوبی نداره از زبان گارسیانا: با حرفاش داشتم دیوانه میشدم شروع کردم به جیغ زدند انقدر جیغ زدم تا بیهوش شدم دیگه نفهمیدم چی شد
از زبان دراکو : داشتم میرفتم به سمت اتاقم و به این شب قشنگ فکر میکردم تا اینکه صدای جیغی شنیدم صدای گارسیانا بود از ترس تمام بدنم سست شد شروع کردم به سمت صدا رفتم گارسیانا رو دیدم که اساتید هاگوارتز دورش جمع شدند با سرعت رفتم سمتش و کنارش نشستم دراکو : چه بلایی سرش اومده دامبلدور: نمیدونیم اومدیم اینجا بیهوش شده بود از زبان دراکو: براید استایل بغلش کردم و بردمش به سمت درمانگاه (صبح) از زبان گارسیانا: چشمام رو باز کردم اولش تار بود ولی بعد به نور عادت کردم با اولین چیزی که مواجه شدم دراکو بود کنار تخت بود دستم رو گرفته بود سرش رو گذاشته بود رو پاهام حتما کمرش درد گرفته آروم بیدارش کردم دراکو : گارسیانا به هوش اومدی خدارو شکر حالت خوبه جاییت درد نمیکنه (با حالت نگران ) لبخند آرومی زدم و گفتم : من خوبم چیزیم نشده دراکو : دیشب چه بلایی سرت اومد کسی بهت آسیب زد گارسیانا: نه ولی ،صدایی تو سرم شنیدم که آزار دهنده بود ولش کن نمیخوام درباره اش صحبت کنم
از زبان گارسیانا: از جام بلند شدم خاستم برم که دراکو دستم رو گرفت دراکو:. حالت هنوز خوب نشده یکم دیگه استراحت کن از زبان گارسیانا:. رفتم کنارش نشستم صورتش رو با دستام قاب کردم و گفتم من حالم خوبه نگران نباش الان باید برم لباسامو بپوشم کلاس داریم دیر نکنی دراکو : همش فکر درسی تو که تمام ورد و جادو ها رو بلدی گارسیانا : ولی باید بیشتر یاد بگیرم لبخندی زدم به سمت اتاقم رفتم هرماینی : وای خدای من حالت خوبه خیلی نگران شدم چرا مراقب خودت نیستی چه بلایی سرت اومد گارسیانا : هیچ بلایی سرم نیومد داستانش طولانیه بعداً بهت میگم الان نمیخوام دربارش صحبت کنم از. زبان گارسیانا: حتی فکر کردن به دیشب سخته چه برسه دربارش صحبت کنم ردامو پوشیدم رفتم بیرون داشتیم میرفتیم به سمت کلاس ها که پروفسور مک گونگال جلومونو گرفت پروفسور مک گونگال: خب بچه ها همه تا ده دقیقه دیگه در سالن حاضر بشین باهاتون کار دارم از زبان گارسیانا : همه به سالنی که پروفسور گفته بود رفتیم پسرا یک سمت نشستن و دخترا سمت دیگه پروفسور مک گونگال وارد شد شروع کرد به صحبت کردن
این پارت هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه منتظر پارت بعد باشید بای بای 👋 ناظر لطفاً منتشر کن ❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)