♡𝑙𝑖𝑘𝑒 𝑎 𝑝𝘩𝑜𝑒𝑛𝑖𝑥♡پارت14《شوالیه》

پارت بسیار مهم بلی😬🤣

قبل شروع بگم که این پارت بیش از اندازه مهمه.و این که دلیل اینکه دیر گذاشتم اینه که اون داستان پارت دوشو گذاشته بودم. ولی رد شد😑اخه هیچی هم نداشت که رد بشه🤷🏻‍♀️عکسشم مناسب بود🤦🏻‍♀️کلاً زدن عصابمو #*$&😬به هر حال میدونم درک میکنید ممنون🙏🏼خوب پاشید برید داستانو بخونید ببینم😐اهان راستی بگم مددسشو تموم شده امتحاناتم دادن الا وقت انتخاب رشتست😎هم ادرین هم مرینت الا 13 سالشونه😋برید بخوانید

𝐴𝑑𝑟𝑖𝑎𝑛💚#اهههههههه هیچی سختر از انتخاب رشته نیست!مرینت:من عمراً ریاضی بردارم!ولی...فکنم تو هنر های جادویی استعداد دارم.الیا:صد البته.نینو:بچه ها رشته شوالیه دیگه چه کوفتیه؟کلویی:هوم؟ ندانم برادر...ادری تو میدونی؟_ اره،برای کسایی که میخوان به شوالیه ها بپیوندن.تمرینات رزمی،دفاع شخصی،شمشیر زنی و از ایجور چیزا. _پس من برش میدارم! همه:چی؟؟؟؟《بچه های هر ۵ تا خبر دارن😐》ادرین:دیوانه ای؟_نوچ ولی میخوام این جور چیزارو یاد بگیرم.من که واقعا نمیرم بین شوالیه ها!الیا:اوف خدایا به دادمون برس!پس منم بر میدارم.فلیکس:سلام بر همگی چه خبر؟ تونستین درساتونو انتخاب کنید؟لوکا:سلا داداچ.نه!ولی مری میخواد شوالیه شه!_چی مری؟_اوف بابا برای مقابله با مدیر گرامی و برادرم بیاد بلد باشم یا نه؟بالاخره یه روزی باید تاج و تختمو پس بگیرم.ادرین:پس منم بر میدارم! هنرم بر میدارم!تو هم باید درس انواع کیریستال هارو بر داری!_قبوله!کلویی:ماهم درس شوالیه رو بر میداریم ولی هنر نه!از هنر خوشم نمیاد! نینو:حل شد!مری ما همه تو جنگ با برادر و مدیر کمکت میکنیم._نوچ کمکمون میکنید!منو ادرین باهم این نقشه رو کشیدیم پس هر دو مدیر این نقشه هستیم!هی ادرین تاریخ جادویی جالبه؟ادرین:اره خیلی!هم خودش هم معلمش! از شما چه پنهون وقتی اون حرفو زد قند تو دلم اب شد!این که منو اون رئیس باشیم مثل رویا میمونه!《میخوام سرمو بکوبم به دیوار😐🤧چرا انقدر خری که نمیفهمی عاشقی😭》

مرینت: ادرین منو بگیر!ادرین:وا چرا همچین شدی؟_منو ببر بخوسبم!مگه خودت پا نداری؟...اوف باشه باشه چشماتو همجین نکن!شرو کرد ریز ریز خندیدن.مثل گربه شرک میمونه!《جرررر گربه شرک چی نوشتم🤣🤣》یه ثانیه مثل عروسکه بعد تبدیل به ببر میشه•_•《بچم روانی شد😐😅😂》در خوابگاهو باز کردم.خدارو شکر هیچ کس نیست.شرت میبندم الکس این دفع منو میکشت!《معلوم نیست چند دفع اینجوری وارد اتاق شده😪》گذاشتمش رو تخت تا خاصتم برم دستمو کشید پرت شدم روش! _هیج معلوم هست چه کار میکنی؟_اره!ادرین میشه یه خواهشی ازت بکنم؟_ا...اره. _خوب تو و کلویی دعوتید! _چی؟ _اره بیاد خونه ما!یعنی خونه خودت!مامان خیلی دوست داره تورو ببینه.به خاطر همین همه رو دعوت کرده! _میرنت خودمونم بخوایم بیایم بابام نمیزاره!_با نینو هماهنگ کردم.قرار مثلا برید خونه اون ولی همه میاد پیش من.اون با مامان باباش حرف زده.خواهش میکنم ادرین.به خاطر مامان!

_پوففففف باشه.به کلویی گفتی؟ _اره.جوری محکم پاشدم که از روی تخت افتاد.با صدای محکمی گفتم:باشه ولی خواهش میکنم دیگه اینجوری منو نکش میتونی همینجوری هم بگی! _یخمک! _چی؟ _هیچی!خندم گرفته بود.از خوابگاهش زدم بیرون.دست خودم نیست بعضی وقتا مغرور میشم.کشکی.احتمالا کمی طول بکشه که بتونم کامل کنترلش کنم...خوب گذشته خیلی سرد بودم...خیلی《ها ها ها خوب نیرن به 4 سال قبل میخواین ادرین گذشته رو ببینیم😁》نینو:بیا گریشو در اوردی!_ حقشه!نباید تومشو طرفم پرتاب میکرد! _ادرین اون که از قسط نکرده بود!تو کی میخوای این چیزارو یاد بگیری؟الان 9 سالته!کمی خودتو کنترول کن. _به من ربطی نداره!اگه بازم حرف بزنی توهم میزنم《چه ترس ناک😐😐😂😂🤣》_تو ادم بشو نیستی!《بله نیست😞😂 حالا ولش بروین زمان حال🙄😷》_ یاد اوری گذشته واقعا شرم اوره اره خیلی! اوففف ولش الا باید خودنو اماده کنم.هنوز نرفته استرس دارم!خدا به داد این بنده بی چارت برس که معلوم نیست چی به سرش قرار بیاد

𝑀𝑎𝑟𝑖𝑛𝑒𝑡𝑡𝑒❤️# ‍سـلـام مـامـانـی خـبــر خـوبــ ادریـن قـبــول کـرد بــیـاد خـواسـتـمـ خـبــر بــدمـ تـاریـخـشـمـ اومـدمـ مـیـگـمـ بــه زودی زود مـیـبــیـنـمـتـتـتـتـ مـری خوب فکنم خوبه نه سرخ؟ گتی توچی فکر میکنی؟ ولش هردو مثل جقد میمونن کل شب بیدارن صبح میخوابن.تازه نصف شب دعوا هم میوفت!هییی خدا خودت کمکم کن!ولی خوب حسی که به ادرین دارم...میدونم داره فراتر از دوستی میره...ولی مری ببند ببند دختره بی عقل《بریم وجدانه مری رو به #*®بدیمممم》نگا یه زره حیایی که داشتم با مریدن با الیا از بعین رفت!اون عاشقه منم رفتن فازش!هییی خدای بزرگ به دادم برس.هاااا بهتره بخوابم فردا راحت میشم...وایستا باید اینو بدم به جغد بدم برسونه!وای نهههههههه

تمام😁ناظر گرام منتشر بفرما دوباره رد نکن با تشکر🤗😐