خب اول اینکه من قبلنم داخل تستچی بودم و با حساب کار بریم دو سه تا داستان نوشتم اگه می خواین بخونینم در همسایگی کوکی یکیشونه و دوم اینکه اگه این داستانم خوب بازدید بخوره ادامش میدم :)
سلما : چشامو محکم روی هم فشار دادم و موهای تو صورتمو فوت کردم و گفتم : یه کلام نمیام نمی خوامم بیام
یونا : اوکی دیگه اصرار نمی کنم ولی تو نیای منم نمیرم
بعدشم از اتاق رفت بیرون و درو پشت سرش کوبید
ای خدا حالا من با این چیکار کنم
همینجوری که زیر لب غر غر میکردم لباسامو پوشیدم و تند تند از پله ها
اومدم پایین
نگاه سر سری ایی کردم که با یونای دست به سینه مواجه شدم که هر
چی میگذشت نیشش بیشتر کش میومد با مشت زدم به شونشو گفتم
بخاطر تو نیومدما الکی توهم نزن
یونا : توکه راست میگی
جوابشو ندادم و راه افتادم
جیهوپ:
روی جدول کنار خیابون نشسته بودم وماسک رو صورتم داشت خفم میکرد و تنها یه کلمه تو مغزم بود (چرا)
از جام بلند شدم و زیر لب گفتم: اشکال
نداره
باید میرفتم یه جا که خالی بشم باید
خالی میشدم از اینهمه اعصبانیت
باید خالی میشدم از اینهمه غم
سَلما: تو دله گرما منو آوردی پارک نه
خدایی یکم عقل تو کله پوکت هس؟
تو به منه بدبخت گفتی می خوام
برم بانک تنهایی نمی تونم بعدد
تو دله گرما منو آوردی پارک
یونا با داد : خب بده می خواستم حالو هوات
عوض شه هان؟
یه ماه خودتو تو خونه حبس کردی
اصن فک کردی منه بدبخت چی میکشم؟ هان؟ بگو دیگه
اصن بدرک که اخراج شدی فوقش میری یه کار دیگه پیدا میکنی
با یه حالتی که می خواستم نگرانیمو
پنهان کنم گفتم : یونا لطفا آروم باش
آروم باش کوچولو هدایتش کردم
سمت نیمکت و خودم رفتم که واسش
آب بگیرم
جیهوپ: با نگاهی دور تا دور پارکو گذروندم هیچکس این موقع تو دل گرما نمی اومد پارک نفسمو فوت کردم و اسکیتامو از تو کیفم در آوردم وپام کردم بریم که از این همه حس بد
خالی بشیم
از جام بلند شدمو شروع به حرکت کردم
حدودا پونزده دیقه یه ربع داشتم
اسکیت می کردم که حس کردم دارم از گرما هلاک میشم آروم آروم سرعتمو کم کردم
حس میکردم خالی شدم وقتی
وایستادم یه نفر از پشت سرم شروع
شروع کرد به دست زدن پشت سرمو
نگاه کردم که یه دختر دیدم بایه بطری
آب دختره هی نزدیک میشه و چشمای منم هر لحظه چشمام گرد تر میشد
سلما : همینجوری که داشتم میرفتم
یه یارویی رو دیدم داشت اسکیت
میکرد رفتم جلو تر حرکاتش خیلی
خوب بود و تعادلش به خوبی حفظ
میکرد بعضی حرکات رو اشتباه می
رفت اما بازم کارش خیلی خوب بود
یکم که گذشت بود که واستاد براش دست زدم و بهش
نزدیک شدم
جیهوپ : الان دقیقا رو به روی من بود که
با یه اخم غلیظ شروع کرد راجع به مشکلات بعضی حرکات و استایل
وایستادنم حرف زدن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
بچه ها پارت بعدی اومد :)
اگه خواستین بخونیدش :))))))))
عالییی
ممنونمممم :)
چلا نمیزالی. 😢
میزارم :)
عالی بود
ممنون :)
فالویی بفالوم
اوکی :)
ترخدا بعدیش هم بزاررررررررر🥲💔
دنبالی بدنبال
چشم :)
قشنگ بود فایتینگ
هوییییی خواهر شما نمیخوای چیزی بزاری😐💔🥲
ساعت ۹ توی برسی هست
مرسی :)